طنز !
- ۷ نظر
- ۳۰ آبان ۹۴ ، ۲۱:۳۴
- ۶۸۹ نمایش
Interstellar .. از معدود فیلم های خارجیه که دیدنش برام لذتبخش بود ! :)
داستان فیلم در مورد نزدیکی انتهای حیات کره زمین هست و اینکه یه گروه تحقیقاتی مأمور جستجو جهت یافتن سیارهای، برای ادامه حیات نوع بشر هستند. احتمالا فیلمنامه بر پایه نظریات "کیپ تورن" تئوریسین فیزیک نوشته شده باشه.
فیلم های با داستان مشابه این فیلم، در هالیوود کم نیستن.. اما شاید وجه تمایز این فیلم با اونها، نویسنده و کارگردانش باشه و اینکه نویسنده به زیبایی هر چه تمامتر سعی در القای عقیده خودش به مخاطب داره!
من از خدامه بمونی کنارم من که بجز تو کسی رو ندارم
من از خدامه که نباشه دوری فقط دلم میخواد بگی چجوری ...
من از خدامه که یه روز دعامون بره تو آسمون پیش خدامون
به عشق اونکه بعد اون همه درد خدا یه بار نگاهیم به ما کرد
«از خدا خواسته» - مریم حیدرزاده
فقط دلم میخواد بگی چجوری ... - مهستی
پ ن :
خستهام، خسته و تنها .. قدمی پیش بیا ساحل دریا.. برسان اون بَلمِ خالی و تنها
شاید آنجا دل من مانده به دریا
موج اکنون زَنَدش سخت به ساحل
دل تنها ...
اون عروس دل من بود .. که بردش دل دریا
صبحدم سوزش و سرما .. بربود این دل تنها
که ربود از کفم آخر دل افسون شدهام .. اون دل دریا
قدمی پیش بیا ساحل دریا .. که روم آن طرف ساحل خشکیدهی رویا
به کجا رو بنهم چون که تو اینجایی و آنجا
از افق میرسد آن کشتی عشق من تنها
اون لباس تن افسون شده است بر تن دریا
که چو هیچت نکند تن به جز از تن دریا
«ساحل» - علیرضا روزگار
آن طرف ساحل خشکیدهی رویا ... - روزگار
پ ن :
مـاییم درین گنبد دیرینه اساس
جویندۀ رخنهای چو مور اندر طاس
آگـــاه نـه از منــزل امیـــــد و هــراس
سرگشته و چشم بسته چون گاو خراس
«انوری»
پ ن :
فیلادلفیا ! اسم یه پروژه.. یا نام یه شهر.. شهری که آزمایشی موسوم به آزمایش «رنگین کمان» در سال 1943، اونجا انجام شد.
این پروژه هر چی که هست، اسم این ایالت رو به یه منطقه اسرار آمیز مبدل کرده.. آزمایشی که منجر به ناپدید شدن لحظه ای و موضعی اجسام شده!
ناپدید شدن اجسام و شاید هم ابدان میتونه جالب باشه .. نه ؟! :)
و شاید جالب تر اینکه.. چیزهایی که از نظر ما ناپدید هستن رو.. به یکباره جلوی چشممون ببینیم! :-))
پ ن :
ای ز پیـــدایـی خـــود بــس نـا پـدیــــد جملهٔ عـالم تو و کس ناپدید
جان نهان در جسم و تو در جان نهـان ای نهان اندر نهـان ای جان جان
جملـــهٔ عـــالـم به تـــو بـیـنــــم عیــان وز تــو در عـالم نمـیبینـم نشـان
هــر کســـی از تــو نشــــانـی داد بـــاز خود نشان نیست از تو ای دانای راز ...
عطار
رساند ابر به جایی گهر فشانی را
که برد کوه غم از سینه ها گرانی را
چو نیست یک دو نفس بیش زندگی چون صبح
به خوشدلی گذرانید زندگانی را . . .
صائب تبریزی
پ ن :
به ما چه که کلاغه قار قار میکنه ما رو که هر صبح گنجشکه بیدار میکنه
گنجشک جـون سلام .. امــروزم سلــام
جای جواب سلام ببین داره چیکار میکنه :)
بال میزنه بال.. پشت شیشه.. نوک میزنه تا.. بیبینی خوشحال شی ...
تا پا نشی پنجره باز نمیشه
تا تو نخنــدی روز آغـاز نمیشه
«گلدون شمعدونی» - سینا حجازی
ب ن :
آره بارون میومد خوب یادمه.. مثل آخرای قصه.. که آدم میره به رؤیا ...
دوست دارد از جمع فرار کند .. حتی جمعی خاص !
گریز به جایی که شاید انتهای راهش از ابتدا نمایان باشد ..
پ ن :
من ایستگاه آخرم، عبور آخرین قطاری
در امتداد ساقه ام، تو ارتفاع بی مهاری
قلمرو ام تویی بمــان، که این سرای بی سرانجامیست
عبور گیج قاصدک، همان حمل بی پیغامیست . . .
«غزل نشد» - احسان حائری
گروه چارتار