متمایل
سه تا از ترانه های آلبوم «ابراهیم» چاوشی..
منم دو دست که میخواهم
بغل بگیرمت ای جنگل
تفقدی، نظری، چیزی
به این دو ساقهی کمرو کن...
مِسَم که پخش و پلا هستم
دچار درد و بلا هستم
تو عادلی که طلا هستی
به کیمیای مساواتت
تو را بدل به خودت، اما
مرا بدل به ترازو کن...
تو را ببوس که لبهایت
هنوز طعم عسل دارد
تو را بخواه که آغوشت
هنوز میل بغل دارد....
ترانه ای از حسین صفا، با نیم نگاهی به نظرات و جهان بینیِ وحدت وجودیِ مولوی...
وقتی نمیمیرم
هم دردسر سازم
هم دست و پا گیرم
اما به هر تقدیر
باید تحمل کرد
سربار بودن را...
در سینهام بمها
با کوهی از غمها
پیوسته لرزیدند
پس دفن خود کردم
همراه آدمها
جاندار بودن را...
اما بعید نیست زمانی که می روی
در از خودش جلای وطن گفته، مثل من.....
در جستوجوی در زدنت در به در شود
اما پسر شدم که تو را آرزو کنم
هی جـان به سـر شدم که تو را آرزو کنم
حرفی نیست... جز اینکه، خیلی بیشتر از بقیه ترانه ها، به این ترانهش فکر کردم....
- ۱ نظر
- ۲۷ مهر ۹۷ ، ۱۶:۱۳
- ۶۱۵ نمایش