روزهـــ...ـا

...الهــــی.. گـاهـــی نگـاهــی

روزهـــ...ـا

...الهــــی.. گـاهـــی نگـاهــی

روزهـــ...ـا

همین یک لحظه را دریاب
که فردا قصه‌اش فرداست...

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

سکانس

۰۳
آذر
 
چند روز پیش این ویدئو رو دیدم.. یه طوفان دریایی سهمگینه که کم مونده کشتی رو غرق کنه...
آدمی بزرگترین سازه های قابل تصور رو هم که بسازه.. باز هم با سست شدن زیر پاش، وحشت تمام وجودشو فرا میگیره...
سفر بین ستاره ای هم که بره.. اگه تکه سنگی با سرعت زیاد به سمتش بیاد.. همون تکه سنگ کوچیک، طومار زندگیشو در هم میپیچه...
نفس آدمی به هیچ بنده.. راست میگن ک آدمی، آهی و دمی بیش نیست...
 
 
 
+
ویدئوهای زیر.. بخش هایی از نهنگ عنبر 1..
به بهونۀ اومدن نهنگ عنبر 2! :)
 
 
 
پروسۀ دراز کردنِ گوش! :))
در راستای همین سکانس..
عنبر یعنی خوشبو 
نهنگ عنبر هم یعنی.. نهنگ خوشبو و خوش خط و خال :)
استاد عطاران! =)
آهنگای دهه 60 و 70 تکرار نشدنین... :-)
یادش بخیر.. شوی رنگارنگ، طنین و نوارهای ویدئویی...
 
 
 و باز هم.. استاد عطاران! :))
شما یادتون نمیاد!! اون زمونا اگه یکی این آهنگ یاماها( You're My Heart ) رو با واکمن گوش میداد.. حس با کلاس بودن بهش دست میداد! :)
 
 
 
 
و در آخر.. مفهومی ترین سکانس نهنگ عنبر1!
فک کنم دوستان سانسـ ـورچی متوجه عمق مطلبِ این سکانس نشدن! :))
 
 
 
Flower
فـرا رسیدن ماه ربیــع الاول هم مبارک.. :-)
_ با تأخیر...
  • روزمرگی

انکار

۱۴
آبان

Wall

تو دور میشوی من.. وعده به وعده نزدیک...

 

 

+ آهنگ.. از آلبوم امشب کنار غزلهای من بخواب.. شجریان

دوستان.. عواقب مادی و معنوی دانلود پای خودتونه ها! :)

 

 

خسته‌م.....

  • روزمرگی

...

۱۰
آبان

Moon

شب و ماه...



 آخ زود است نرو بمان زمان کوتاه است..

 بی ماه تو سقف آسمان کوتاه است....

زنده یاد افشین یداللهی

  • روزمرگی

گاهی

۰۹
آبان
  • روزمرگی

متصل

۲۸
مهر

دوست دارم یه سکوی پرتاب زمانی باشه که باهاش پرت شم به پنج سال بعد.. سی سالگی...

خوشحالی ها و ناراحتی های اون روزم و اطرافیانم رو ببینم، و محقق شدن چند تا چیز رو...

 

شاید بعد اون برگردم برم سراغ چیزایی که قبلا دوستشون داشتم...

شاید دیر شده باشه.. اما اهمیتی نداره.

البته به شرط حیات!

nm

آن منست او.. هی مبریدش...

باشد که متصل شویم.. !

 

 

ب ن:

پستی در باب شعر متصل مولوی..

 

 

غزل کاملش..

  • روزمرگی

نم باران

۱۱
مهر
  • روزمرگی

کاش

۳۱
شهریور

Atlasi

من بدون تو نمیدونم چی میشه...

 

_ امیدوارم گوش دادن آهنگ تو این ماه عزیز مشکلی نداشته باشه...

 

 

 

پ ن:

داشتم آیکن هایی رو که تو کامنت ها استفاده میکنم، نگاه میکردم.. دیدم هر آیکنی رو واسه یه حالت خاص استفاده میکنم!

مثلا آیکن(یا شکلک) :) با :-) با :)) با :))) و ... تو کامنت هام، معانی متفاوتی(هر چند اندک) دارن!

یا مثلا "." و ".." و "..." و "...." و ... معنی هاشون فرق داره!

  • روزمرگی

علاقه مندی هام

۱۸
شهریور

تا حالا شده بشینید و متمرکز به این فکر کنید که..

به چه کارهایی علاقه دارید؟


در مورد خودم..

خیلی از کارا هستن که.. تا به ذهنم میرسن ،مشعوف و خوشحال، تصمیم میگیرم دنبالشون کنم.

اما مدتی بعد از تب و تابش میفتم.. این مدت ممکنه چند روز بعد باشه، یا حتی چند دقیقه بعد اون تصمیم!!

در طول دوران دانشگاه و بعدش.. تا همین حالا، خیلی از کارها رو شروع کردم و نیمه تموم رهاشون کردم...

از یه جایی به بعد.. موقع شروع یه کار جدید، حس بدی به آدم دست میده که نکنه اینو هم مث قبلیا نصفه و نیمه رهاش کنم!

به قول حمید صفت.. خیلی بده واسه مرد که بگن حرف زد و عمل نکرد!


داشتم فکر میکردم شاید دلیلش اینه که نمیدونم چه چیزایی رو دوست دارم. البته نه اینکه ندونم..

خیلی از چیزا رو دوست دارم، اما برنامه ای واسشون ندارم.. و وقتی که یادم میفتن، تصمیم به پیگیری شون میگیرم.. اما بعد مدتی به خاطر کارای دیگه‌م نمیتونم بهشون برسم و نیمه کاره رها میشن...


گفتم بهتره یه لیستی از علاقه مندیام تهیه کنم.. ببینم کلا چه چیزایی رو دوست دارم.. بعدش تا حد امکان واسه همشون برنامه ریزی کنم..

و اونایی رو که نمیتونم یا نمیشه بهشون برسم، روشون یه خط پر رنگ بکشم و  مثل خیلی از اتفاقا واسه همیشه فراموششون کنم...!

Wish


+

پیشنهاد میکنم شما هم همچین یادداشتی رو واسه خودتون داشته باشین.. اصلا واسه همین، این یادداشت رو پستش کردم! 

این کار میتونه از سر در گمی و انجام کارایی که ناتمامشون میذاریم، خلاصمون کنه!

  • روزمرگی

کوچه

۰۱
شهریور

Shab

یه کوچه ک نمیدونسته.. تمام عمر بن بسته...

 

یه آهنگایی هستن که مطمئنی خیلیا ازش خوششون نمیاد... ولی تو دوسش داری!

مث این آهنگ از کاوه یغمایی

 

 

یا این آهنگش..

اینا رو من خودم دیدم..

  • روزمرگی

گاهی

۲۶
مرداد

گاهی تو جستجوهای بی هدفت میرسی به یه کلبه از جنس وبلاگ.. کلبه ای که نزدیک ده ساله که هر چند ماه یه بار آپ میشه.. همه آپ ها هم یه غمی داره توش، از انواع غم..و حس تعلق و نفرت توأمان! ده ساال...

اینجور وبلاگا رو دوست دارم! هر چند که به شدت دلگیرن...
 
چرا آدما گاهی اوقات تیکه ای از خودشونو تو گذشته جا میذارن تا بعدها مجبور شن همش برگردن و واکاوی کنن تا اون تیکه رو پیدا کنن؟
آدما مگه چندبار زندگی میکنن ک یکبارش رو بخوان فقط تو مرور گذشته ها تلف کنن؟!
infinite doors
  • روزمرگی