حرفی نیست... جز اینکه، خیلی بیشتر از بقیه ترانه ها، به این ترانهش فکر کردم....
------
ب ن:
یادمه یه بنده خدایی میگفت مهم نیست در اوایل جوانی چه عقیده ای داری...
اگه همون عقیده رو با همون کیفیت تونستی حفظ کنی، شرطه!
پ ن :
این روزا خیل عظیم مشتاقان اهل بیتع رو میبینی که به سمت کربلا روانه میشن...
خیلیا نیتشون خیره و خدایی..
عده ای هم میرن واسه خوشگذرونی و سیاحت و ... با استدلال مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه! هالووین.. یا اربعین.. چه فرقی میکنه.. مهم عوض شدنِ حال و هواست!
همه اینها به کنار... اما در عجبم از اون جریانی که مردممون رو خوب شناخته و اعتقادات و ارزش هاشون رو نشانه گرفته و اونا رو روز به روز خالی تر از پیش میکنه!
به دیار و دیدار امامان رفتن عالیه... اما اون جریانی که مسیری به این هیبت و عظمت رو هموار کرده تا مردمِ جای جای مملکت به زیارت مشرف بشن.. اونم تو قلب درگیری و بمب گذاری... مطمئنا نیتش رساندن عاشقان حسینع، به امام مظلوم نیست... مطمئنم نیست!
تنها و تنها.. عرض اندام کردنه.. اونم با چاشنیِ بازی با اعتقادات مردم....
لطفا به بند اول سبابه ات بگو
یک ذرّه صبر و حوصله اش بیشتر شود
از بُخل ، زنگ خانه ی من سکته می کند
دستت اگر کمی متمایل به در شود
در می زنی که وارد تنهاییم شوی
اما بعید نیست زمانی که می روی
در از خودش جلای وطن گفته ، مثل من
در جست و جوی در زدنت در به در شود
گفتی بیا و سر بکش از استکان من
لاجرعه سرکشیدم و گس شد زبان من
گفتم بیا و دست بکش از دهان من
این زهرمار عرضه ندارد شکر شود
این بچه لاکپشت نگون بخت سال هاست
از تخم در می آید و سوی تو می دود
اما مقدّر است در آخرین قدم
یعنی در آستانه ی دریا دَمَر شود
نُه ماه غلت خوردم و اصرار داشتم
در آن رَحِم لباس شوم تا بپوشی ام
یا کاسه ای شراب شوم تا بنوشی ام
هر نطفه ای که دوست ندارد پسر شود!
هر نطفه ای که دوست ندارد وَرَم شود
گفتم وَرَم شوم–وَرَمی در درون تو-
تا هی بزرگ تر بشوم ، تا جنون تو
همراه قد کشیدن من بیشتر شود
اما پسر شدم که تو را آرزو کنم
هی جان به سر شدم که تو را آرزو کنم
پیوسته آرزو کنمت بلکه آرزو
از شرم ناتوانی خود جان به سر شود
دستت مبارک است که چک می زند به گوش
دستت مبارک است که می آورد به هوش
عیسای دست های مبارک! بزن مرا
تا مُرده ای به زنده شدن مُفتَخَر شود...