عروسک
يكشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۰۱ ب.ظ
ب ن : 8فروردین
گاهی باید خودت رو ب حماقت بزنی..
گاهی باید سوخت و ساخت.. قصه پروانه و شمع فقط تو شعر و داستان نیست.. واقعیت داره...
عاشق پا پس نمیکشه!
ب ن :
ب ن
9فروردین..
پدربزرگ هم رفت....
72روز دووم آورد....
توی تنهایی و غربت میونِ این همه ظلمت
من عروسک تو بودم توی این اتاق خلوت
با تموم بی کسی هام با همه دلبستگی هام
تو یه شب برام نوشتی که میری از دلِ چشمام
وقت ده سالگیِ تو هی تو رو نگاه میکردم
با زبون بی زبونی هی تو رو صدات میکردم
یه روزی اما دوباره یه کمی نگام میکردی
منِ ساده فکر میکردم دوباره بهم میخندی
بعد پنج سال غم دوری اومدی یواش سراغم
منو تو کمد گذاشتی تو دلِ سیاهی و غم
حالا چهل ساله که اینجام.. خیلی خسته خیلی تنهام
لباسام یکم چروکه پره خاکه تو نفسهام
تا یه روز یه نوری اومد لای در یواشی وا شد
صورت یه بچه بود و مثلِ فیلمو قصه ها شد
منو آهسته بغل کرد توی دستای ظریفش
انگاری بود همه دنیام توی آغوشه لطیفش
یه صدایه آشنایی توی نور نصفه نیمه
میگفت ای واای.. این عروسک مال وقت بچگیمه......