1984
1984.. اسم کتابی از جرج اوروِل
اورول در این کتاب همانطور که اریک فروم(که مقدمه ای بر این کتاب نوشته) گفته، خواسته درماندگی عمیقی رو که بر انسان عصر حاضر حاکم شده رو بیان کنه.
به گفته فروم این کتاب به همراه کتاب «ما» اثر زامیاتین روسی، و کتاب «دنیای جدید بی باک Brave New World » اثر هاکسلی، سه کتابی هستند که میشه اونا رو «اتوپیاهای منفی» قرن بیستم نامید!
سه شعار در این کتاب وجود داره..: 1. جنگ صلح است . 2. آزادی بردگی است ، 3. نادانی توانایی است.
اورول با تکیه بر این سه شعار خواسته وضعیت جامعه ای که خصوصیات انسانیش رو به فراموشی سپرده و رو به ماشینی شدن داره، رو بیان کنه. کلماتی مانند وزارت عشق ، پلیس افکار و ... هم در همین راستا توسط نویسنده ابداع شده اند.
این کتاب سه بخش داره.. وینستون شخصیت اصلی کتابه که در بخش نخست، ناهمخوانی بین واقعیت و وضعیت حاکم را احساس میکنه و در پی یافتن کسی است که اون فرد هم همین حس رو داشته باشه تا احساس نکنه که تنها اونه که اینطور فکر میکنه و دیوانه ست!
در بخش دوم آشنایی او با جولیا و در ادامه اُبراین(که البته از پلیس افکار بوده و بعدا مشخص میشه) به او اطمینان میده که تو این فکرها تنها نیست.
اما در بخش سوم و انتهایی پلیس افکار با بردن وینستون به وزارت عشق و شکنجه دادنش اونو خالی از هرگونه فکرهای متناقض با اهداف حکومت و حزب میکنه و او هم در نهایت، تبدیل به یک فرد ماشینی که اهداف حزب رو دنبال و پیروی میکنه، تبدیل میشه!
------
بخش هایی از این کتاب..
بخش نخست
بدترین دشمن آدم، دستگاه عصبی اوست!
جرم چهره: جرم نیت خلاف اهداف حزب یک فرد، با توجه به حالت چهره اش؛
جرم اندیشه: جرمی ناشی از اندیشه ناهمسو با حزب، از روی فکرخوانی افراد؛
پلیس اندیشه: پلیس رسیدگی کننده به جرم های اندیشه و چهره.
قسمت های جالب توجه این فصل رو یادداشت نکردم!
بخش دوم
به نظر جولیا داستان هایی که راجع به گلدشتاین و ارتش مخفی او می گفتند، فقط مهمل هایی بود که حزب برای مقاصد خود درست کرده بود و همه باید وانمود می کردند که به آن باور دارند.
بارها و بارها در راهپیمایی ها و تظاهرات های حرب او با آخرین توان خود فریاد زده و خواهان اعدام کسانی شده که نه نامشان را قبلا شنیده و نه حتی ذره ای از اتهاماتی را که به آنها نسبت می دادند، باور کرده بود.
در جریان برگزاری دادگاه های عمومی همیشه جزو گروه منتخب انجمن جوانان بود که مسئولیت حفاظت از محل دادگاه را از صبح تا شب بر عهده می گرفتند و در زمان تنفس بین جلسات فریاد «مرگ بر خائنین» سر می داد! 157
من تصور نمی کنم ما موفق به تغییر دادن چیزی در دوران زندگی خودمان شویم.
ولی آدم می تواند تصور کند که هسته های اولیه مقاومت در بعضی جاها تشکیل می شود. گروه های کوچکی از مردم با هم متحد می شوند و کم کم رشد می کنند و حتی ممکن است بتوانند شواهد معدودی را هم جمع کنند تا نسل بعدی بتوانند بفهمند کار ما به کجا رسیده. 159 و 160
در روز ششم از هفته ابراز تنفر پس از راهپیمایی ها، سخنرانی ها، فریادها، آوازها، پرچم ها، پوسترها، فیلم ها، به نمایش گذشتن پیکره های عمومی، کوبیدن به طبل ها و دمیدن در شیپورها، گروپ گروپ پاهای رژه رونده، غژغژ زنجیر تانک ها، غرش انبوه هواپیماها و صدای سلاح ها، بعد از گذشت شش روز از اتمام این چیزها، هنگامی که لذت جنون آمیز به اوج خود می رسید و تنفر همگانی از اوراسیا[یکی از قدرتهای سه گانه که با اوشنیا_منطقه بریتانیا و امریکا_ در حال جنگ بود] چنان شدت یافته بود که اگر دستشان به هر کدام از دو هزار سرباز اوراسیایی جنایتکار جنگی که قرار بود در روز هفتم به دار آویخته شوند، می رسید ریز ریزشان می کردند.
در چنین موقعیتی اعلام کردند اوشنیا اصولا با اوراسیا در جنگ نیست، بلکه اوشنیا در حال جنگ با ایستاسیاست و با اوراسیا متحد است! 181 و 182
چیزی که به شدت وینستون را متحیر می ساخت این بود که سخنران [سخنران تظاهرات مراسم ابراز تنفر] از یک خط تا خط بعد و درست در وسط یک جمله، بدون کوچکترین مکث و یا حتی غلط ساختاری در جمله، حرفش را عوض کرده بود. 183
تقسیم جهان به سه ابر قدرت بزرگ اتفاقی بود که در حقیقت قبل از اواسط قرن بیستم پیش بینی شده بود.
در ابتدا روسیه با جذب اروپا و ایالات متحده با جذب امپراطوری بریتانیا ، دو قدرت بزرگ و موثر اوراسیا و اوشنیا رو تشکیل داده بودند.
سومین ابرقدرت، ایستاسیا بعد از یک دهه جنگ های نامنظم همچون نیرویی متمایز ظاهر شد. ...
اوراسیا شامل تمام بخش های شمال اروپا و خشکی های آسیا از پرتغال تا تنگه برینگ میباشد.
ایالات متحده، جزایر آتلانتیک شامل جزایر بریتانیایی، استرالیا و بخش جنوبی افریقا، تشکیل دهنده اوشنیا میباشند.
ایستاسیا که از دو ابرقدرت کوچکتر است و دارای حدود مشخصی در سمت غرب نیست از چین و کشورهای جنوبی آن، جزایر ژاپن و بخش بزرگ و متغیری از منچوری، مغولستان و تبت تشکیل شده است. 186
دنیای امروز در مقایسه با دنیایی که قبل از 1914 وجود داشت، لخت، گرسنه و ویران است و اگر قرار باشد با تصوری که مردم آن زمان از دنیای امروز ما داشتند، مقایسه شود از فقیر هم فقیر تر است.
در اوایل قرن بیستم، تصویری که از جامعه آینده تقریبا در ذهن ناخودآگاه همه افراد باسواد وجود داشت، دنیایی فوق العاده ثروتمند، بی درد سر، با نظم و کارآمد بود، علم و فناوری رشد سرسام آوری داشتند و طبیعی بود که تصور شود این روند همچنان ادامه می یابد. اما چنین نشد. ...
به طور کلی امروزه جهان بسیار بدوی تر از پنجاه سال پیش است! 189
عملکرد اصلی جنگ نابود کردن است. ولی ممکن است آماج آن نه الزاما انسان، بلکه دستاوردهای کار بشری باشد.
جنگ راهی است برای تکه تکه کردن، غرق کردن در عمق دریا و یا به هوا فرستادن و دود کردن موادی که می توانست برای آسایش بیشتر مردم و در دراز مدت برای افزایش آگاهی آنان به مصرف برسد. 191
معنای دوگانه قابلیتی است که موجب می شود فرد دو فکر مغایر را همزمان در ذهن داشته باشد و هر دو را نیز بپذیرد.
متفکر حزبی می داند که حافظه اش باید در کدام جهت تغییر کند. پس میداند که در حال کلاه گذاشتن بر سر واقعیت است. اما با تمرین های دوگانه باوری او می تواند خود را قانع کند که واقعیت نقض نشده است! 212 و 213
زیباترین پاراگراف کتاب..
در اقلیت بودن، حتی اگر یک نفر باشی، موجب نمیشود خود را دیوانه بپنداری. اگر بین حقیقت و دروغ قرار گرفتی و حتی در مقابل تمام جهان ایستادی و حق را زیر پا نگذاشتی، دیوانه نیستی.216
بخش سوم
فرمان حکومت های قرون وسطی برای فرمانروایی بر انسانها با «تو نباید...» شکل می گرفت و در حکومت های استبدادی زمان حاضر[آلمان های نازی و کمونیست های روسی] این فرمان با «تو باید...» خودش را نشان می دهد.
ولی فرمان ما می گوید « تو هستی»! [اشاره به کنترل ذهن] 251
هیچ کس یک حکومت دیکتاتوری را برای حفاظت از انقلاب به وجود نمیآورد؛ بلکه انقلاب میکند تا یک حکومت دیکتاتوری درست کند!
هدف تفتیش عقاید، تفتیش عقاید است. هدف شکنجه، شکنجه است. هدف قدرت، قدرت است. 258
پیچیده تر و شفاف تر از کتاب قلعه حیواناتش
اما به مراتب دردناک تر