شاعرانه
ب ن :
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بیوفــا حالـا که من افتادهام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
عمر مـا را مهلت امروز و فردای تـو نیست..
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شـور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیـرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجـران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخـت خـواب آلـود من لـالـا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمیپـاشد ز هم دنیـا چرا
در خـزان هجـر گل ای بلبل طبع حزین
خامشـی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر
این سفر راه قیامت می روی تنهـا چرا ... شهریار
ب ن :
حجم آهنگ بالا متاسفانه یه کم بالاست!