روزهـــ...ـا

...الهــــی.. گـاهـــی نگـاهــی

روزهـــ...ـا

...الهــــی.. گـاهـــی نگـاهــی

روزهـــ...ـا

همین یک لحظه را دریاب
که فردا قصه‌اش فرداست...

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

خدا

جمعه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۲۷ ب.ظ

تصور شما از خدا چیه ؟

یعنی.. وقتایی که با خدا حرف میزنید و باهاش راز و نیاز میکنید.. طرف صحبتتون رو چطور تصور میکنید؟

خدا

میدونم که خدا منزه از زمان و مکانه و بعضی از تصورات ما شرک به حساب میاد و ....

اما جواب واقعی بدین لطفا!

 

مثلا بعضیا فکر میکنن خدا کسیه که تو آسمونهاست و موقع راز و نیاز باهاش سرشون رو بالا میگیرن..

آسمان

شما چطور تصور میکنید خداتون رو؟

  • موافقین ۱ مخالفین ۱
  • ۹۵/۰۱/۲۷
  • ۵۸۸ نمایش
  • روزمرگی

نظرات (۱۷)

سلام دوست عزیز
دانلود نرم افزار بازدید 100 درصد واقعی برای سایت و وبلاگ
یه پیشنهاد عالی برات دارم
اگه سایت تو تازه راه اندازی کردی
اگه بدنبال افزایش بازدید هستی
اگه به دنبال کسب درآمد هستی
بیا به این سایت : http://ipbazdid.blog.ir/
افزایش بازدید و افزایش رتبه الکسا  با نرم افزار جدید
این نرم افزار رو میتونی از سایت من دانلود کنی

با این نرم افزار میتونی روزی 10000 تا بازدید برای سایت خودتون بازدید واقعی ارسال کنید
شما میتوانید به 10 سایت خودتان بازدید ارسال کنید
برای اعتماد 50 تا بازدید رایگان برای سایت شما ارسال میشه
همین الان بیا و دانلود کن

http://ipbazdid.blog.ir/


پاسخ:
سلـام

:)
+ اصلا تصورش نمی کنم نه بخاطر اینکه شرک نشه ها نه، بخاطر اینکه واقعا نمی دونم چیه و چجوریه که تصورش کنم، حتی جاشم برام مهم نیست؛ هرجا که احساس کنم که لازمه باهاش حرف بزنم فقط حرف میزنم و میدونم که خودش می شنوه...
پاسخ:
یعنی موقع حرف زدن با خداتون.. بدون اینکه نسبت بهش تصوری ایجاد بشه تو ذهنتون که با کی دارم درد دل میکنم.. باهاش راز و نیاز میکنید ؟
بچه بودم خدا رو یه موجود خیلی قد بلند که قدش تا اسمونا میرفت تصور میکردم....:/
الان نه یه چیز پراکنده که حضورشو همه جا میشه دید و حس کرد...
....
پست جالبی بود ممنون
پاسخ:
منم بچه تر که بودم.. فکر میکردم دست و پاهای خدا به قدری بزرگه که کل آسمونا رو گرفته...! :)
اما الان .. سوال خیلی سختیه.. در عین آسونی!
....
خواهش میکنم:)
ممنون از حضورتون :-)
تصور کردنش سخته و در حد مغز آدمی نیس
پاسخ:
درست..قبول دارم سخته..
اما موقع راز و نیاز بالاخره یه حس و تصوری داریم نسبت به مخاطبمون دیگه..
اون تصوره چیه؟
بچه که بودم خدا رو شبیه یه انسان تصور میکردم که رو یه تخت نشسته و لباس روحانی ها رو پوشیده، با این تفاوت که اون روحانی تو خونه ست و لباس خونگی تنشه! یعنی عبا و عمامه نداره، یه ردای سفید و یه کلاه مشکی (از همونا که روحانیا وقتی عمامه ندارن میذارن رو سرشون) داره، مثل بعضی از عکسای امام خمینی که تو منزلشون هستن! فقط یه انسان و یه تخت و دیگه هیچی! حتی زمین هم وجود نداشت تو تصورم، فضا رو هم خاکستری میدیدم مثل خوابها
ولی الآن هیچ تصوری از خدا ندارم، فقط اون رو یه جایی بالاتر از آسمونا تصور میکنم
پاسخ:
کاش تصورمون از دنیا مثل همون بچگی هامون میموند.. به جای داشتن ی تصویر مبهم و نامعلوم.. ی تصور خیالی داشتیم اما باورش داشتیم..!

+
به نظرتون چرا تصوری از خدا نداریم؟ به این دلیل نیست که زیاد بهش فکر نکردیم.. یا خودمونو ترسوندیم از فکر کردن بهش ؟ :|
مورد دوم!
پاسخ:
اوهووم :|

پس میشه این ترس بی معنی رو کنار گذاشت و بهش فکر کرد.. مثل همون کلاس شنای شما.:)
واقعا؟ :))
ولی فکر نمیکنم بشه این دو تا موضوع و باهم مقایسه کرد!
پاسخ:
بلــه .. واقعا!:)

چرا نشه.. ممکنه دلایل ترس فرق داشته باشه..
اما ترس ترسه.. راه کنار گذاشتنشون فرقی نداره.. :)
حالتهای مختلفی داره تنو موقعیتها و زمانهای مختلف
ولی در صورت کلی و ثابت..یک رفیق بزرگتر ولی به شدت صمیمی و خاکی
راحت ترین نفری که بی شیله پیله به دور از شهوت و تظاهر هرچی داری رو میکنی و باهم مشورت میکنین حتی

مثلا باهم رو لبه نیمکت نشسته و راجب خیلی مسائل صحبت کردن..ملا مث مسایی که خیلی وقت هم هست ندیدن و هم بعد مدتها تازه رسیدن به هم
پاسخ:
چ رفیق با حالی دارید پس .. :)

یعنی خدا رو دارای کالبد تصور میکنید ؟
سلام
تصور من از خدا ی ادم قدرتمند اما درعین حال بخشندس
حس میکنم ی جسم انسانی داره لباس بلند سفید تنشه
وقتایی که درد ودل میکنم وغر میزنم خدا ی لبخند رولباشه
میگه اهای زشتو صبور باش
بعضی وقتا حس میکنم گوشمو‌ میگیره 
حس میکنم حتی باهمین گناه هایی که انجام دادم بمیرم خدا میبخشه منو
خداهمه گناهایی که از سرنادونی درحقش انجام دادم بخشیده و می بخشه
به خاطر یکی درمیون یا غافل شدن وی لحظه غفلت وترک نماز و.... منو دچار عذاب الهی نمیکنه ‌
پاسخ:
سلـام

حستون در مورد کالبد دار بودن خدا.. جالبه :)

حتما همینطوره.. مطمئنا همه گناه هایی که فقط ب خدا مربوط باشه.. بخشیده شده و میشه..
وقتی میخوام با خدا حرف بزنم، سعی نمیکنم تصورش کنم. سعی میکنم درک حضورش رو پیدا کنم.
مثلا با نوازش یک گل، لطافت خدا رو نوازش کردم انگار.
با خیره شدن در آسمون، در صفا و پاکیش خیره بشم و باهاش حرف بزنم.
با نوازش دستان مادر، در عشق و وفاش درکی پیدا کنم و در دل نجوایی بکنم.
حتی شده دستای خودم رو نوازش کردم و باهاش حرف زدم. حتی شده با تماشای موهای پیچ در پیچم قربون صدقه ی هنرش رفتم و باهاش نجوا کردم.
شده لبخند شادی تو دل کسی بنشونی و نور حضور خدا رو برق نگاه اون فرد ببینی.
حتی میشه شیطان رو در آتش کینه ها و نفرت ها به وضوح دید.
تصورم از خدا عشقیه که وقتی اسمش میاد، یه جوش و خروشی تو دلت موج میزنه. خدا اون جوش و خروش دلمه. 
موقع نماز به پادشاهی در آسمان فکر نمیکنم. به عزیزی فکر میکنم که با وجود عظمت و عزت، در تختِ پادشاهیِ دلِ منِ حقیر نشسته.
و اینکه خدا رو از هر نقصی که به ذهنمون میرسه، منزه بدونیم.

پاسخ:
به نوعی خدا رو با نشانه هاش درکش میکنید :)

خدا اون جوش و خروش دلمه...
این یعنی خدا رو تو درون خودتون جستجو میکنید و پیدا میکنید؟

ممنون از حضورتون :)
ولی چرا بدون اسم؟
خدا هست و کامل و بی نقصه. طریقۀ درک آدم ها تاثیری روی این حقیقت نداره. روی خودمون اثر داره.
فکر کنم از پیامبر اکرم حدیث هست که تو آنگونه هستی که خودت، خودت را ثنا گفتی.
پیامبران توان این رو ندارن که در ذات خدا جستجو کنن آنگونه که بایدو شاید.
حتی در قیامت هم امکان تحققش نیست.
خدا در وصف نمیگنجه. به نظرم فقط میشه حضورش رو درک کرد.
اگه بخوام از خدا تصویر بسازم، مثل تصویریه که از عشق میسازم. میشه گفت عشق در آسمونه، زمینه، چه لباسی داره و...؟
مثلا تولد یک جوجه از تخم فقط یه معجزه ای از حضور خداست. بیشتر دوست دارم هر لحظه این اثبات ها تو ذهنم باشه.
اینکه خدا رو در قالب ملموسات تصور نکنم، باعث نمیشه که ازش دور بشم. بوسش میکنم، بهش چشمک میزنم. بغلش میکنم. ولی با دلم. یه حسی که آدم دوست داره تموم درخت ها و پرنده ها و مخلوقاتش رو نوازش کنه و قربون صدقه شون بره. مثل کسی که بهش میگن یارت از این کوچه گذر کرده.
 هر لحظه ای که دردی رو تحمل میکنم، حس میکنم خیلی بیشتر از خودم، با تمام وجود باهامه و درکم میکنه و بهم نیرو میده.
قصد کامنت گذاشتن و تصیف عقایدم رو نداشتم. خواستم افکارم رو متمرکز کنم. عزیزی میگفت آدم وقتی از خدا مینویسه، حتی اگر ریا باشه، باعث رشد انسانه!
ازتون ممنونم. بعد مدتها دلم هواشو کرد. پاک فراموشش کرده بودم.
پاسخ:
اینکه نوع درک آدما روی خودشون موثر نه خود خدا ک مطمئنا همینطوره..

اینکه در قیامت امکان تحقق شناخت خدا نباشه (بر فرض اینکه قیامت وجود داشته باشه)..
این حرف خیلی ترسناکه.. مگه میشه چنین چیزی؟! پس کی انسان خداشو میشناسه؟
این هم ک میگن نباید به سمت شناخت خدا رفت.. چون باعث الحاد میشه.. اصلا قابل درک نیست..
اتفاقا از نگاه درون دینی .. حدیثی از معصوم علیه السلام داریم ک اگر انسان توانایی شو داره.. باید در مورد ذات خدا و شناخت او تلاش کنه..

این حستون نسبت به درک خدا خیلی لطیفه..:) کاش آدم بتونه تو هر لحظه این حسو همراه خودش داشته باشه و یادش نره..

تو این مورد ی مورد.. شناخت خدا.. ریا معنی نداره.. :)

ممنون از شما
منظورم رو اشتباه متوجه شدین. شناخت خدا نه. جستجو در ذات خدا.
نمیدونم چطور بگم. همین سوالاتی که به ذهن میرسه که خدا چطور از ابتدا همیشه بود و...
من این سوال رو پرسیدم از استادی که چطور در قیامت هم نمیشه ذات خدا رو فهمید؟!
گفتن بیشتر کتاب بخونی باید!
به نظرم در قیامت مرتبۀ درکمون از خدا به بالاترین حد میرسه. نه که واقعا ذات خدا رو با حواس پنج گانه مون لمس و واکاوی کنیم. مثل یه اسباب بازی که دستمون میگیریم و اجزاش رو بررسی میکنیم، شناخت ذات خدا به این شکل میسر نیست. ضمن اینکه خدا متشکل از اجزا نیست. اگر هم ممکن باشه؛ چنین خدایی ناقص هست.
شما بحث شناخت خدا رو وارد بحث جستجو در ذات خدا کردین.
به نظرم شناخت خدا فقط با دنبال کردن مظاهر خداست. 
حدیث از امام علی (ع) هست که من خدایی رو که نبینم عبادت نمیکنم؛ به نظر این لینک مفیدی هست، البته چند خطش رو خوندم، میخوام بخونمش:
http://www.porseman.org/q/vservice.aspx?logo=images/right.jpg&id=173666

اصلا نباید چنین بحث تخصصی و مطالبی که در ذهنم میچرخن رو مینوشتم. چون نیاز به متخصص و کارشناس داره و من به هیچ وجه کارشناس نیستم. به نظرم لینکی که گذاشتم مناسبه.

پاسخ:
چرا.. تا حدودی متوجه منظورتون شدم :)
اینی که شما گفتین: «شناخت خدا نه.. جستجو در ذات خدا» ب نظرتون بازی با کلمات نیست؟!

با مرگ انسان حواس پنچگانه هم ازش گرفته میشن ..
پس مسلما تو اون دنیا با این حواس معمول نمیشه خدا رو درک کرد.. چون اصلا این حواس پنجگانه وجود خارجی ندارن دیگه!

ذات خدا ممکنه تو این دنیا قابل فهم نباشه.. ب خاطر نداشتن ابزار یا مولفه های مربوطه..
اما نمیتونیم به طور قطع بگیم که تو اون دنیا هم این مولفه ها در انسان وجود نخواهند داشت!
به همین خاطر با حرف شما مبنی بر قابل درک نبودن ذات خدا.. حتی در اون دنیا مخالفم.

من کجا شناخت خدا رو وارد بحث جستجو در ذات خدا کردم؟ :) این دو مورد به خودیِ خود.. به شدت در هم تنیده هستن.. نیازی به وارد کردنش از جانب من نیست.
اونایی هم که این دو تا رو از هم جدا میکنن ب این خاطره که جوابی واسش ندارن.. (البته ب شخص شخیص شما جسارت نمیکنم.. منظورم کلیه)
در جواب سوالی که نمیدونیم .. باید شجاعانه بگیم "نمیدونم" نه اینکه اون سوال رو وارد یه حصاری کنیم و بیرون حصار بنویسیم "ورود ممنوع" !

ممنون بابت لینک.. خلاصه کلام این لینک تو جمله آخر که از امیرالمومنین ع هستش، نوشته شده..
تو این عبارت صحبتی از شناخت یا جستجو در ذات خداوند نشده..
برداشت من از این بیان شریف این هست که امکان شناخت خدا(صفاتی.. افعالی.. ذاتی و...) وجود داره.. البته به شرطها و شروطها..

+
در آخر این رو هم بگم..
من مایلم از منظر برون دینی به قضیه نگاه کنم و اگر معصوم ع نظری در مورد سوالم داره .. اون نظر رو هم تا حد امکان واکاوی کنم و تعبدی نپذیرمش..
چون توحید از اصول دینی هستش که من بهش منتسبم و اصول دین رو نمیشه به صورت تعبدی پذیرفت، حتی اگر از جانب معصوم ع باشه.

++
معرفی نمیکنید خودتون رو؟ :)
آری
پاسخ:
:)
ورود ممنوعی ننوشتم که کسی سمتش نره و اینها. خودم رو ممنوع کردم از پاسخ به سوالی که علمم بهش کم هست و اینکه نباید در موردش مینوشتم.
باز هم منظورم اونچه که شما گفتین نبود. در مورد این دنیا که نظرم رو گفتم. در مورد آخرت، چون نمردم نمیتونم نظری بدم! ولی اساتید میگن اون دیدنی که شما فکر میکنین، در آخرت هم نخواهد بود. من خودم دقیق متوجه نشدم. 
اگه اون لینک رو خونده باشین، نوشته با توجه به مظاهر خدا میشه ازش شناخت پیدا کرد.
در مورد حواس پنج گانه، دو نظریه هست برخی میگن در قیامت با همین جسم دنیوی حضور خواهیم داشت و برخی هم به این نظر اعتقاد ندارن.

برا من در مورد آخرت و خدا، دونستن یک چیز کافیه. و اون اینه که از دلمشغولی ها و غل و زنجیر های این دنیا رها میشیم و زندگی فقط محو شدن در زیبایی و عظمت خدا خواهد بود. اینکه به خودم خواهم گفت سرگرم چه امور بیخودی بوده ام!
فلسفه بحث سختیه و من اصلا انسانی نخوندم و مطالعه هم نداشتم در موردش.
به هرحال به نظرم هرچی باشه پاسخ، این دنیا که امکان درک با حواس پنج گانه نیست. چون موجودی عظیم در قالب ابزار دنیوی قابل سنجش نیست. و من هم هیچ وقت چنین تصورش نکردم. نظر شخصی منه. هرکی به یه نوعی تصور میکنه.
نظر شخصیم اینه که (احتمالا کالا خطا باشه) در مورد آخرت هم اگر با مرگ دیگه همه چی تموم میشد و وصال. به نظرم اون دنیا دچار رکود میشد. در حالی که میگن نعمت های آخرت هیچ گاه دلزدگی نمیاره و انسان در اون دنیا هم متوقف نمیشه.
یه موضوع دیگه ای که به ذهنم میرسه اینه که
در قرآن هست که اگر این قرآن رو به کوهی نازل میکردیم قطعا آن را از ترس خدا، فروتن و تکه تکه شده میدیدی. 
به نظرم رویت خدا به شکلی که انتظارش رو داریم حداقل در این دنیا از ظرفیتمون خارج هست. در مورد قیامت هم قبلا هم نوشتم هنوز به جواب کاملی بهش نرسیدم و استادمون گفت اشتباه میکنی که در آخرت میتونی خدا رو ببنی!
ببخشید بدسرما خوردم، تمرکز کافی برا نوشتن نداشتم.

ترجیح میدم این بحث رو تا تکمیل اطلاعات خاتمه بدم. چون در مورد قیامت، خودم در ابتدای سوال و تحقیق هستم و هنوز مطلبی نخوندم. و اون پاسخ استاد باعث شده به عقاید قبلی شک کنم در مورد قیامت.
پاسخ:
منظورم شخص شما نبودین.. خیلیا نظرشون اینه که ورود به این مباحث ممنوعه..

یعنی اساتید اون دنیا رو دیدن ؟ :)

معلومه که این جسم نیست.. این جسم فانیه..

اینکه کسی خدا رو درک کنه به این معنی نیست که ب غایت آمالش رسیده تا بعد از اون دچار رکود بشه ..
مثلا شما با دیدن نتیجه کارتون هیچ موقع از ادامه کار کردن زده نمیشین.. بلکه با شوق و امید بیشتری به اون فعالیت ادامه میدین..

موافقم.. رویت خدا از توان آدم این دنیایی و شاید اون دنیایی خارجه

بلا به دور.. ایشالا حالتون هر چ زودتر خوب بشه.. :)

خواهش میکنم.. منم اطلاع خاصی در این زمینه ها ندارم..
 به نظر منم بهتره بیشتر بخونیم..
یه نکتۀ قابل ذکر اینکه من خودم رو در جایگاه یه کارشناس برا پاسخگویی نذاشتم. و اون نمیدونمی که گفتین رو چندین بار خودم گفتم. گفتم که استاد بهم گفت اشتباه میکنی دیدار خدا در آخرت خواهد بود و توضیح نداد و گفت خودت مطالعه کن و این مباحث زمان میخواد درکشون و مثل فرشی میمونه که باید از گره های کوچیک شروع کنی.
و اینکه خواستم با نوشتن نظرم ، به یه نتیجه گیری فکری برسم در مورد جواب استاد.
و دیگر اینکه معمولا این مطالب رو نمینویسم چون میترسم که شک و شبه ای در ذهن کسی ایجاد بکنه و مسئولیت داره.
با پستی که گذاشتین احساس کردم پاسخی براش دارین و میتونین در این نتیجه گیری فکری، کمکم کنین. چون از چند نفری که اهل مطالعه بودن پرسیدم و نتیجه نگرفتم. (در موردقیامت) گویا شما هم پاسخی براش ندارین.
در مورد دنیای حال حاضر به نظرم پاسخ وقتی به دست میاد که دست از تعلقاتی که مانع پشرفت روح میشن، کشید و خود به خود شخص به جواب شناخت خدا در دنیا میرسه.
به قول معروف 
آنکه شد هم بی خبر، هم بی اثز / از میان جمله، او دارد خبر
شاید پاسخ واقعی رو نشه از کسی شنید. یه کتابی بهم معرفی کردن، ایشالا با خوندنش بخشی از سوالاتم رفع بشن.
خدانگهدار

پاسخ:
بازم میگم .. جسارت نکردم ب شما.. شما بزرگوارید
حرفشون متینه.. چون این مسائل رو فقط با تجزیه و تحلیل نوشته ها و گفته ها میشه جوابش رو پیدا کرد..

میشه بدونم استادتون استاد چه رشته ای بودن؟

بنده پاسخی ندارم.. چون اساسا اعتقادم اینه که این سوال مثل خیلی از سوالات دیگه.. ممکنه چندتا جواب داشته باشه در عین اینکه ممکنه هیچکدومشونم جواب حقیقی نباشه..

همینطوره.. البته نباید علوم مختلف رو مثل بعضیا جزو متعلقات به شمار بیاریم..
چون اگر بنا بود "صرفا" به روح و عالم معنا اکتفا کنیم که کیهانی با این عظمت خلق نمیشد.. هیچ ذره ای بیهوده آفریده نشده.. 

این مدعیان در طلبش بی خبرانند
کانرا که خبر شد خبری باز نیامد...
سعدی

 اولش فکر میکردم یه آدم عجیب تو خیالاتم هست که کارای خدا رو میکنه
بعد نظرم عوض شد

خدای من یه دختر  نوجوون شاد و زیباست
ظاهرش متغییره. چشماش رنگش عوض میشه-موهاش ...
بعضی موقع ها پرواز میکنه . با دو تا بال سفید
میتونه تو زمان سفر کنه
میتونه اتفاقات آینده رو پیش بینی کنه
عقل کله و.هر استعدادی رو فکر بکنی داره
اون تو دنیای آدما زندگی میکنه
مردم زیاد اونو نمیشناسن چون نمیتونن ببیننش
من هم تو خیالاتم باهاش حرف میزنم.
 نمیدونم... خدای من بیشتر شبیه آدم هاست.. برا خودش دین و مذهبی داره...
یبار خودش  اومد بهم گفت که من مطمعن نیستم که خدا وجود داره یا نه
بعددد... من هم خودم شک کردم....
شاید خدای هرکی از ماها به شکلی دیگه هست...
آخرش همش به یه جا ختم میشه...قدرت متعال

دلم نمیاد این باورو تو دنیای واقعی به کسی تعریف کنم چون فکر میکنن من دیوانم یا عقلمو از دست دادم

باید یه  ذره بین بردارم یا تلکسوپی تو کیفم بذارم و دنبال خدای واقعی بگردم...
شاید یه روز خدا رو یافتم ...
پاسخ:
دختر نوجوون ؟ جالبه :)

قدرت متعال .. چه دو کلمۀ پر مغزی :)

شاید خدا در نظر هر کدوم از ماها یه شکلی باشه.. اما "الله" یکیه .. 

حرف دیگران مهم نیست...
ما نمیپوشیم عیب خویش اما دیگران
عیبها دارند و از ما جمله را پوشیده اند
اعتصامی

شاید لازم باشه که ذره بین رو گاهی روی خودمون بگیریم و خدا رو توی خودمون جستجو کنیم.. :)

یه سوال برام پیش اومد. اینکه گفتین:

"اینکه کسی خدا رو درک کنه به این معنی نیست که ب غایت آمالش رسیده تا بعد از اون دچار رکود بشه .."

 

وقتی در قیامت به بالاترین درک از خدا رسیدیم، دیگه غایتی جز خدا میمونه؟ ویا اگر کسی به دیدار خدا، اون طور که در تصورمون هست رسید، دیگه اصلا آرزویی براش میمونه؟؟ تمام آرزوهای خوب رو که خدا داراست. به نظرم اون رسیدن و روئیتی که احتمالا تو ذهنمون هست، در اون حدی که متصوریم ممکن نباشه.  البته تصور منه.

ولی پاسختون از نظرم میتونه نطقی باشه. این شعر اومد تو ذهنم، برا همین میگم:

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم / عاشق نمیشوی که بینی چه میکشم

البته تفسیر کاملی از این بیت نمیدونم. شاید اینطور بشه گفت که خدا انقدر زیباست که با رسیدن بهش هم عشق خاموش نمیشه و همچنان شعله وره و ابعاد جدیدی برای کشف داره.

نمیدونم اسمش رو میشه ذات خدا گذاشت یا شناخت خدا و بقول شما شاید این بازی با کلماته

در مورد ذات خدا که در کتابهای دبیرستان یادم هست مطالبی خونده شده. صفات ثبوتیه و سلبیه و .... ولی همچنان یه سوالاتی در ذهن هست که از تصور خارجه.

استادمون میگفت وقتی براتون مینویسن شتر! با توجه به تصویری که از شتر دارین متوجه منظور نویسنده میشین. ولی وقتی در قرآن حرف از بهشت و جهنمه، تصویری تو ذهنتون نیست که. برا همین چون دیدن آدم از باغ و چشمه و... خوشش میاد بهشت رو در حد کلماتی که انسان میشناسه و براش خوشاینده وصف کردن. وگرنه که به طور کامل نمیشه تصویرش کرد تا نبینی.

استاد معارفمون، از اساتید حوزه هستن که کلاسمون میان.

در مورد علم ، علم که جایگاه رفیعی داره. همیشه میگن که متخصصان ژنتیک بیشتر عظمت خدا رو حس میکنن.

متنم همشون آبی شد.

از نظرهام کمی خنده ام گرفت! آخه منو چه به این بحث ها. مردم فلسفه میخونن و بعد میبینین گمراه شدن . من که هیچ علمی ندارم و صرفا از ذهنمه .

خب بهرحال تصورات ما نیز اینگونه بود

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر ،  ماهمچنان در اول وصف تو مانده ایم

همین که برم عقاید بزرگان رو بخونم، برام کلی پیشرفته!

وقتی حرف از تصور خدا پیش میاد یاد اون شعر جناب مولوی میافتم که داستانش رو میدونین:

هیچ آداب و ترتیبی مجو / هرچه میخواهد دل تنگت بگو

ببخشید سرتون رو درد آوردم.

پاسخ:
به نظر من که غایت ها حد نداره..
اینکه میگن غایت آمال و آرزوهای انسان دیدار و قرب خداست.. چونکه ذهن این دنیاییِ آدما محدوده .. واسه از اونجا به بعد هیچ ایده و نظری متور نیست.. وگرنه میگفتن که غایت آمال انسان فلان چیزه که بعد از دیدار خدا اتفاق میفته..

در مورد بهشت و جهنم.. بعی از عرفا میگن منظور از سوختن آدم در شعله های جهنم.. سوختن انسان در درون خودش هست.. اینکه چرا به خاطر چندسال فانی دنیا از نعمت های بهشت محروم شد...

فلسفه رو نباید به عنوان ی رشته جداگانه دید.. فلسفه با ذهن و پرسش های ذهن آدما به شدت به هم تنیده هستن.. و حتما نباید یکی فلسفه بخونه تا به این چیزا فکر کنه...

هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم...
عطار
بله.. بیشتر خوندن خیلی میتونه کمکمون کنه..

الله تویی وز دلم آگاه تویی

درمانده منم دلیل هر راه تویی...

ابوالخیر


خواهش میکنم. ممنون از حضورتون

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">