باران
سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۴:۰۲ ب.ظ
- ۹۵/۰۱/۲۴
- ۴۷۱ نمایش
این دود سرفه های مرا.. از سینه ام به شهر کشانده
این سرفه های شهرنشینی.. به فلسفه نیاز ندارد
شاید اگر که عشق تو با آن.. ابری که مانده در تب باران
همدم شود دوباره تواند.. باران به این دیار بیارد
شاید که ابر حادثه باشد.. شاید که عشق معجزه باشد
باران فقط به حکم غریزه.. بی چشمداشت باز ببارد
آنگاه در تلاطم باران.. از انتهای پیچ خیابان
می آیی و دوباره در این خاک.. عشق ات انار بار می آرد
پوریا سوری