.. که شاید
يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۳ ق.ظ
گر تو را بخت، یـارا نه چندان به کام است
ور تو را گوشۀ تیــرگیهـا مقام است .
اشک و آهت نبخشد پنـاهـی که دنیای ما را
عشــق میباید این روزگاران خدا را
هرچه خواهی تو از لطف او آرزو کن
چارهی خویش را در دلت جستجو کن
دامن دیو افسردگیها رها کن که باری
بر نگیـرد ز دوش تـو انــدوه آری . .
چـون کبــوتر بزن پر بزن پر که گوئی
از نشستن تـو یـارا مـرادی نجویی
پر بکش سوی دل روشنیها که شــاید
از پس تیرگـیها آفتـــابـی در آید
گر تو را بخت، یارا نه چندان به کام است
ور تو را گوشهی تیـرگیـهـا مقام است
اشک و آهت نبخشد پنــاهی که دنیای ما را
عشــق میباید این روزگـاران خـدا را . . .
«شب» - فرامرز اصلانی
پ ن :
پایین دست آبشار ویسادار (دهم مهرماه)
سلام
ساده از،
«من، بی تو می میرم» گذشتی خوب من!
من به این یک جمله یِ خود،
سخت،
ایمان داشتم!
کاظم بهمنی