روزهـــ...ـا

...الهــــی.. گـاهـــی نگـاهــی

روزهـــ...ـا

...الهــــی.. گـاهـــی نگـاهــی

روزهـــ...ـا

همین یک لحظه را دریاب
که فردا قصه‌اش فرداست...

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

مثل کبوترا

۱۲
آبان

یه بنده خدایی تو صفحه اینستاگرامش ویدئوی زیر رو گذاشته بود...


کبوتره واسه جفتش گل میبره... :)


یکی از کامنتای پای ویدئو از یه خانمی بود، تقریبا با این مضمون..

"بعضی از آدما عقل و شعور دارن.. اما احساس ندارن! مثل شوهر من که تو این مدت زندگیمون با وجود عقل و شعورش.. هیچوقت برام همچین کاری نکرده...."



اظهار عشق و علاقه بین خیلی از زوج ها(جدید و قدیمی) کمرنگه.. تو این که شکی نیست.. خیلیم دردناکه...

اما.. هر کسی یه لم خاصی داره، روحیات و خلقیات خاصی داره..

همسر طرف باید اون لم رو بتونه پیدا کنه.. اگه از همون طریق وارد شه میبینه که طرفش نه تنها بی‌احساس نیست که خیلی هم واسه احساسات و ابراز احساسات ارزش قائله..

آدما متفاوتن، باید در و کلید ورود به خونه دل آدما رو پیدا کرد...


یکی از مهمترین دلایلی که باعث میشه بعضی از آقایون همسر دوم اختیار میکنن.. اینه که اون رفتار و خلقیاتی رو که همیشه آرزو داشتن همسرشون داشته باشه رو، تو همسرشون پیداش نمیکنن.. و میرن سراغ کس دیگه...

البته اکثرشون هم از این کارشون پیشمون میشن بعد مدتی، چون میفهمن که گمشدشون رو باید با «صحبت کردن» پیدا میکردن نه با عوض کردن کسی....

هر چند که.. دیگه هیچوقت اینکارو(صحبت کردن) نمیکنن...


_ نظرم به عنوان یه آقا بود..

ممکنه خانمی نسبت به حرفم موضع بگیره که.. تنوع طلبی و هوسرانی مرده که باعث میشه بره سراغ کس دیگه نه این چیزا!

اگه این موردا رو هم قبول کنیم، باز هم یکی از مهمترین دلایل این کار مردا «گشتن به دنبال گمشده‌شون» هستش...

ورق بزن مرا

پ ن :

من ﻭﺍﮊﻩ ﺍﯼ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻧﻢ..

ﮐﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ

ﺟﻤﻠﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺑﻢ ﺭﺍ

ﮐﺘاﺑﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ

ﻣﺮﺍ ﻭﺭﻕ ﺑﺰﻥ..

ﻭﺭﻕ ﺑﺰﻥ ﻣﺮﺍ...

ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﮎ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﻮﺳﯿﺪه..  ﺧﯿﻠﯽ ﺟﻮﺍﻧﻢ....

لیلا کردبچه


ب ن : 14 آبان

منصور پورحیدری در گذشت...

روحشون شاد...

  • روزمرگی

مثل عاشقا

۰۶
آبان

همیشه مثل متفکرا فکر کن .. اما مثل اونا زندگی نکن.. زنده‌گیت سخت میشه!

مثل عاشقا زندگی کن.. توو لحظه.. دیوونه وار... عاشقا دیوونن!

Way

nsan acılarla kıvransa da.. Ve o aşkta bir daha doğsa da...

Dünyasını yeniden kursa da.. Düşlerle gerçekler ayrı ayrı yaşr....

Sezen Aksu 

+متن و ترجمه آهنگ بالا..

 

ب ن : 6 آبان

رفت..

و اومد

 

ب ن 2: 10آبان

تشییع پیکر دختر کوچیک مسئولمون....

روحش شاد...

  • روزمرگی

تکه تکه

۰۴
آبان

در حسرت زندگی دیگران برای این است که از بیرون که نگاه میکنی، زندگی دیگران یک کل است که وحدت دارد.

اما زندگی خودمان که از درون نگاهش میکنیم، همه اش تکه تکه و پاره پاره به نظر میرسد.

هنوز هم در پی سراب وحدت میدویم...                  آلبر کامو

همیشه اونکه غرقه سکوته دستتو میخونه.. درد لحظه رو کسی میفهمه که منتظر می‌مونه....

 

این موزیک ویدئو رو اولین بار تو وب خلوت من دیدمش. خیلی زیباست....

 

ب ن : 4آبان

امروز بالاخره اولین بارون پائیزی باارید... :)

البته دیشب شروع شده بود.. وقتی همه خواب بودن!

+

باران بارید.. دنیا ناگهان نقش بر آب شد...

  • روزمرگی

مـاهـ ـی

۰۳
آبان

عشـق‌هایی کز پی رنگـی بُود

عشـق نَبـود عـاقبت ننگـی بُود

In rain

هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم.. اندوه بزرگیست چه باشی، چه نباشی ... - اشرف زاده

 

+ بیت بالا.. از داستان پادشاه و کنیزک .. مثنوی

  • روزمرگی

تبلیغات

۲۹
مهر

امروز(یا هر روز دیگه) از خونه که بیرون میرید، 10یا 5 تا بنر یا بروشور تبلیغاتی اولی رو که اطراف محل زندگیتون می‌بینید رو یه جایی بنویسین.. هر چیزی که هست مهم نیست، فقط سعی کنید گلچین نکنید..

و وقتی که برگشتین خونه، یه نگاه به یادداشتتون بندازین..

اون 10یا5 تا تبلیغی که نوشتین، چیا هستن؟؟


life

  • روزمرگی

بیست چو خورشید اگر تابد اندر شب من

تا تـو قـدم در ننهی خود سحری می‌نشود...            دیوان شمس

خیابون

Çare gelmez ağlamaktan.. Ayrılır mı  et tırnaktan… - İbrahim Erkal

 

+

شعر بالا..

 

 ب ن :

جانا سخن از زبان ما میگویی...

  • روزمرگی

صد هزار

۲۶
مهر

بـا صد هزار مردم تنهایی

بی صد هزار مردم تنهایی ...            رودکی

بارون

زنجیر می‌خواستم دستاتو بخشیدی.. از من تا اون دستات هر دره ای پل داشت... - چاوشی

چقد غمگینن فعل های گذشته....

  • روزمرگی

1984

۲۵
مهر

1984.. اسم کتابی از جرج اوروِل

اورول در این کتاب همانطور که اریک فروم(که مقدمه ای بر این کتاب نوشته) گفته، خواسته درماندگی عمیقی رو که بر انسان عصر حاضر حاکم شده رو بیان کنه.

به گفته فروم این کتاب به همراه کتاب «ما» اثر زامیاتین روسی، و کتاب «دنیای جدید بی باک Brave New World » اثر هاکسلی، سه کتابی هستند که میشه اونا رو «اتوپیاهای منفی»  قرن بیستم نامید!

 

سه شعار در این کتاب وجود داره..: 1. جنگ صلح است . 2. آزادی بردگی است ، 3. نادانی توانایی است.

War=Peace

اورول با تکیه بر این سه شعار خواسته وضعیت جامعه ای که خصوصیات انسانیش رو به فراموشی سپرده و رو به ماشینی شدن داره، رو بیان کنه. کلماتی مانند وزارت عشق ، پلیس افکار و ... هم در همین راستا توسط نویسنده ابداع شده اند.

این کتاب سه بخش داره.. وینستون شخصیت اصلی کتابه که در بخش نخست، ناهمخوانی بین واقعیت و وضعیت حاکم را احساس میکنه و در پی یافتن کسی است که اون فرد هم همین حس رو داشته باشه تا احساس نکنه که تنها اونه که اینطور فکر میکنه و دیوانه ست!

در بخش دوم آشنایی او با جولیا و در ادامه اُبراین(که البته از پلیس افکار بوده و بعدا مشخص میشه) به او اطمینان میده که تو این فکرها تنها نیست.

اما در بخش سوم و انتهایی پلیس افکار با بردن وینستون به وزارت عشق و شکنجه دادنش اونو خالی از هرگونه فکرهای متناقض با اهداف حکومت و حزب میکنه و او هم در نهایت، تبدیل به یک فرد ماشینی که اهداف حزب رو دنبال و پیروی میکنه، تبدیل میشه!

  • روزمرگی

یه سوال کلیشه ای وجود داره که معمولا تو این روزا مطرح میشه و اون اینکه.. فلسفه واقعه نینوا چیه؟

به نظرتون فلسفش چیه ؟

البته قبلش...

کسی که شبهه داشته باشه، نمیتونه به فلسفه فکر کنه..

تو بهترین حالت اون چیزو تعبدی میپذیره!

 

سوالاتی وجود داره که ممکنه ذهن رو آزار بده..

سوالایی مثل..

چرا امام حسن(ع) با معاویه بیعت کرد.. اما امام حسین(ع) با یزید بیعت نکرد؟

این سوالو به این صورت هم میشه پرسید که چرا امام حسن(ع) در مقابل معاویه نایستاد و قیام نکرد؟

 

یا اینکه..

چرا امام حسین(ع) قصد داشت به کوفه بره؟ برای «قیام علیه حکومت یزید» یا «حکومت بر مردم کوفه» ؟

حرکت ایشان «قیام» بود؟ پس چرا زمانی که شنیدند که مردم کوفه حرفشونو پس گرفتن.. از سپاه حر خواستن که به کاروان ایشان اجازه بده که به مکه برگردن؟؟

و خیلی سوالای دیگه ....

 

+ جواب این سوالا چیه به نظرتون؟

سوالای بالا به نوعی به هم مرتبطن

ImamHossein

  • روزمرگی

تایپ

۱۶
مهر

دوست دارین سرعت تایپ کردنتون رو امتحان کنید؟ ب لینک زیر برید :)

تست تایپ

یه دقیقه بیشتر وقت نمیگیره!

 

اگه شرکت کردین.. نتیجشو بگین ک چند لغت در دقیقه نوشتین و چندتاش غلط بود .. :)

واسه من 37 لغت.. 4 تا غلط!

+ سعی کنید خودتون کلمات رو بخونید و از دیگران کمک نگیرین.. و حتی الامکان با pc برید.

 

بارون

وقتی که بارون میشی و بی چتر میباری به من .. میفهمم از آرامشت حس خوشی داری به من

چقدر دوست دارم خـدا... - صادقی

ب ن :

دوستان اگه تمایل داشتین، تو این بازی وبلاگی شرکت کنید.. :)

 

ب ن : 21مهر 1395

2-

 

ب ن 2 : 24مهر 1395

امروز که رفتم کتابخونه واسه گرفتن کتاب جدید(خسی در میقاتِ آل احمد).. در یک حرکت غافلگیر کننده(!) مسئول کتابخونه که همیشه به عنوان یه فرد خیلی خشک و گاها خشن میشناختمش بالاخره چندکلامی غیر از موضوع تمدید کتاب و عضویت صحبت کرد!

از سرگذشت کتابخونه و اینکه 5 تا محل رو عوض کرده بود صحبت کرد و اینکه اینجا دیگه احتمالا بازنشست میشه..

سه تا از محل هارو که میگفت یادم بود.. بقیش رو دیگه سنم قطع نمیداد! از سال 71 که این کتابخونه تاسیس شده بود، ایشون تو اون کتابخونه بوده و هستن!

با وجود عضویت حدود 10-15سالم تو اونجا تا حالا با هم  صحبت خاصی نداشتیم!

از من و خواهرم به عنوان عضوهای خوب یاد میکرد! البته خواهرم سابقا.. :)

امروز به یه نکته پی بردم! اینکه "حالت" چهره مسئول کتابخونه خشکه و حتی موقعی که با هم خوش و بش میکردیم هم میمیک صورتش همون بود! و عمری یه دید دیگه ای داشتم نسبت بهش! 

  • روزمرگی