روزهـــ...ـا

...الهــــی.. گـاهـــی نگـاهــی

روزهـــ...ـا

...الهــــی.. گـاهـــی نگـاهــی

روزهـــ...ـا

همین یک لحظه را دریاب
که فردا قصه‌اش فرداست...

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

آینده

شنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۸، ۰۴:۵۳ ب.ظ

Change1

تا حالا از نظر آیندگان، حال حاضر رو دیدین؟

مثلا به آرشیو برگه های تو کمدتون ... در  150 سال آینده فکر کردین ؟

چی به سرشون اومده؟

...


پ ن

زندگی .. گذر زمان.. عمر.. اینا بی نهایت بی ارزش و با ارزشن...

کسی هرگز نمیداند چه سازی میزند دنیا...

چه میدانی تو از امروز .. چه میدانم من از فردا....

همین یک لحظه را دریاب.

پ ن 2

امسال، روند ماهی یه کتاب ادامه دار نیست..

پارسال خاطره خوبی به جا نموند ازش....

پ ن 3

پست Now

پ ن 4

2 فروردین.. حوالی 11 صبح

زمینی شدنِ نفس.. :)

سالی که نکوست از بهارش پیداست.. واقعا اینجوریه؟ :)

نفس نفس... ابی


عیدتونم مبارک.. :)


----

تا حالا از نظر آیندگان، حال حاضر رو دیدین؟

مثلا به آرشیو برگه های تو کمدتون ... در  150 سال آینده فکر کردین ؟

چی به سرشون اومده؟

هیچ ارزشی واسه کسی دارن؟ یا همشونو نبیرۀ نوه تون انداخته بیرون...


یا مثلا آرشیو برنامه های تلویزیونی در سال 1500!

وقتی اونا یه برنامۀ کم بینندۀ سال 1365 رو میبینن، چه حسی بهشون دست میده؟


یا مثلا یه خونه که سکنه ش حدود 100 سال بعد ،به هر دلیلی، تو اون خونه نیستن.. و وسائل اون خونه نایلون و ملحفه پیچ شده، رها شدن...

شبیه اون خونه هایی که صاحبان بعضی از خونه های خرمشهر تو جنگ ولشون کردن و رفتن... یا خونه هایی که تو حادثه چند سال قبل فوکوشیما رها شدن...

حس هایی که توی اون خونه ها بوده رو، صد سال بعد کسی میفهمه؟


یا مثلا تا حالا موقع بازدید از یه مکان تاریخی به این فکر کردین که 400 سال پیش چه کسایی اونجا بودن؟

تا حالا فرض کردین که مثلا شما هم با ماشین زمان رفتین به گذشته و کنار دو نفرشون ایستادین و دارید گوش میکنید که چی به هم میگن؟



من که وقتی یه برگه قدیمی یا دستنوشته یا همچین چیزی رو میبینم.. ناخودآگاه میرم تو اون ایامی که این خطه نوشته شده...
حس و حال نویسنده.. اینکه دور و برش چطوری بوده؟ واسه کی نوشته.. و کلی سوال اینجوری....

همین حلقه نویسنده های بلاگ.. امروز هستیم و فردا نیستیم...
کی میخونه اون پست دو سال پیش منو؟ اصلا واسه کسی اهمیتی داره؟
همین دوستان، اگه بعد از ده سال بی خبری از هم، وبلاگ های همدیگرو بخونن یا اصلا همو ببینن، چیزی یادشون میاد؟؟

  • موافقین ۲ مخالفین ۲
  • ۹۸/۰۱/۰۳
  • ۵۳۴ نمایش
  • روزمرگی

ابی

نظرات (۱۰)

اول جواب سئوال اخر پست رو بدم، اره یادشون میاد، آدم‌ها دوستای روزای خوبشون رو شاید فراموش کنن ولی رفیق‌‌های روزهای سخت رو نه،ما کسایی که با خنده‌هامون خندیدن و با گریه‌هامون غمگین شدن رو فراموش نمیکنیم.

چرا امسال روند ماهی یه‌کتاب ادامه دار نیست؟ نکنه هفته‌ای یه کتاب قراره بشه؟
پ‌ن۴ رو فقط من‌ متوجه نشدم یا همه؟ یعنی چی؟! :)

سال نوتون مبارک، بهترین‌ها رو براتون آرزو میکنم :)
پاسخ:
احتمالا همینطوره که میگین...
ولی من فکر میکنم جواب این سوال رو باید تو گذر زمان بهش رسید...
من خودم تنها هاله ای از دوستای وبلاگی سال 94 به قبل رو(اونایی که خیلی وقته که دیگه نیستن) یادم هست.. ک البته شاید به کم معرفتی خودم برمیگرده... :)


نه همون ماهی یه دونه هم زیاده! :)

پ ن 4 .. یه کوچولو به جمعمون اضافه شده... ب عبارتی من دوباره دایی شدم..:)


مرسی.. ایشالا امسالتون پر از خبرای خوب و خوش باشه... :)
نمیدونم گذر زمان‌ مشخصش میکنه :)

به‌به مبارکا باشه،قدمش خیر باشه ان‌شاءالله ؛ منم تا چند روز دیگه دوباره خاله میشم ان‌شاءالله ^_^

ممنونم :)

پاسخ:
ایشالا گذر زمان اثری رو نظر الانتون نذاره... :)

مرسی ^-^
به به... به سلامتی... :) ایشالا با خودش خوشی بیاره.. و خوشبخت شه... :)
+ میدونم سخته(!).. ولی نهایت تلاشتون رو بکنید ک خالۀ خوبی واسه کوچولوتون باشید! :))

تمنا
عجب! البته من که خوبی در ذاتم نهادینه شده شما به فکر خودت باش که می‌فرماید"کافر همه را به کیش خود پندارد" :)))
پاسخ:
منظورم این بود که خیلی خوب نباشید که یه وقت بچه بد عادت نشه.. همون خوب بودن کافیه.. :)

منظورم، چه با ضرب المثلتونم جوره! :))
اره قشنگ مشخص بود منظورتون همین بود :))
ضرب‌المثلم با شما سازگارتره :دی
پاسخ:
میگم ک.. :)

اینم میشه.. ولی به همون حرف اولتون استناد و اکتفا میکنیم! :)
تو پست های قدیمی بچه های وبلاگ خودمون هم خاطره داریم....


چقدر در آینده از سبک زندگی ما تعجب کنن!
ولی من خوشحالم فرزند اون زمان نیستم..!
پاسخ:
بله.. ما هم خودمون بخشی از اون خاطره سازی هستیم...

خیلی متعجب میشن...
جالبه... چرا؟:)
شاید خیلی پیشرفت های عجیب غریب داشته باشن زنی تکنولوژی و این حرفا

ولی همونقدر که الان  نسبت به گذشته خیلی مهر ومحبتا کم شده..در آینده واقعا معلوم نیس چه ادمایی  به جا بذاره...

در کل حس خوبی بهش ندارم وقتی اینده رو از هر نظر با الان مقایسه میکنم میگم اوه الان اینه بعدها قراره چی بشه!
پاسخ:
اگه با همین فرمون بره که.. واویلایی میشه تو زمان آینده...!:)

ولی ب نظرم جریان زندگی اینطوریه که آدما همیشه میرن ب سمت و سویی که از اون ناحیه تهی و خالی هستن...
واسه همین.. شاید تو آینده دوباره آدما ب هم نزدیک تر شن.. مهر و محبت جایگاهشو پیدا کنه و....

البته تو گذشته ها هم کم بی مهری نبوده... شاید فقط ظهور و بروزش به اندازه الان نبوده...
یادشون نمیره
من حتی همکلاسیای ابتداییم که شاید در طول سال یک کلمه هم باهاشون حرف نمیزدم رو یادمه و گاهی خوابشون رو میبینم.
وقتایی که پست های قدیمی وبلاگم رو میخونم میبینم دوستانی کامنت گذاشتن که الآن خبری ازشون نیست. با خودم میگم چطور میشه یه زمانی اون همه فعال بودن و یهو واسه همیشه میذارن و میرن؟
همیشه لیست وبلاگهایی که دنبال میکنم رو از آخر نگاه میکنم و دلم نمیاد رفته ها رو حذف کنم، به امید اینکه روزی برگردن.
همین الآن داشتم لیست وبلاگهای مذکور رو چک میکردم و دیدم چقدر آمار وبلاگهایی که میخونم پایین اومده! قدیمی ها که نصفشون رفتن و الآن مدتهاست وبلاگ جدیدی به لیستم اضافه نکردم. یه زمانی بازار رفتن ها خیلی داغ بود اما خداروشکر الآن اوضاع بهتره.

تبریک میگم دوباره دایی شدنتون رو و آرزو میکنم پدر شدنتون رو :)
پاسخ:
بله..
شاید منظورم رو بد گفتم... منظورم این بود ک اون اتفاقات و احساسات و روابطی که بین دوستان الان موجوده شاید ده سال بعد فراموش شده باشه.. گرنه به عنوان یه وجود خارجی مطمئنا اون آدمها رو از یاد نمیبریم..
ک البته اون هم بستگی داره طرف مورد نظر کی باشه... یکیو ممکنه تمام صحبت ها و رفتاراش تا ابد تو ذهنمون زنده بمونه... خیلیا هم نه...

منم دوس ندارم پاک کنم.. معمولا خیلی سخت وبی رو ب لیست اضافه میکنم.. وبی رو هم از لیست پاک میکنم.. میذارم تو قسمت پیوندهای وبلاگ...



مررسی... مرسی..:)
وقتایی که بزرگترها از خاطرات قدیمشون میگن، سعی میکنم حرفاشون رو خوب به خاطر بسپارم تا برای نسلهای بعدی تعریف کنم. به این فکر میکنم اگه روزی آدما نباشن، تمام خاطرات و مهارت هاشون رو هم با خودشون میبرن. هر انسان یه دنیاست و نباید بذاریم تجربیاتش به راحتی به دست فراموشی سپرده بشه.
گاهی که به وسایلم نگاه میکنم با خودم میگم بعد از من چه سرنوشتی در انتظارشونه؟ آیا کسی ارزشی که این وسایل برای من داشتن رو درک میکنه؟ اصلا برای کسی مهم هست که چه خاطراتی تو اینا نهفته است؟ و معمولا هم به جواب امیدوارکننده ای نمیرسم. مگه اینکه بازماندگانم مثل خودم باشن :دی
 یا حتی درمورد خونه مون! هیچوقت نمیتونم به خراب کردنش فکر کنم، چون تمام خاطرات کودکیم رو تو نقطه نقطش میبینم. همینطور کوچه مون! انبار خاطره است و دوست ندارم از اینجا برم.

چه دل پری داشتم من و خبر نداشتم :)))

نه به اون که نمیام، نه به اینکه اینجوری میام :دی
پاسخ:
من ب اینجور مسائل ک فکر میکنم... آخرش ب همون پ ن اول میرسم...
واسه کائنات در مقیاس عظیم هم این اتفاق میفته... همه چیز از بین میرن.. نو میشن.. از کهنه ها اثری نمیمونه(البته  ظاهرا)..
خب پس واسه چی باید غم جهان گذران رو خورد.... کم غم داریم مگه!:)

امید است که آروم شده باشین..:)

تمنا دارم.. خوش اومدین(برگشتین!) :)
  • آشنای بی نشان
  • عید شما هم مبارک
    پاسخ:
    ممنون..
    سال خوبی پیش رو داشته باشین...

    + خوش اومدین :)
    روابط با گذشت زمان تغییر میکنن.
    آدمها بستگی به اهمیتشون واسه ما تو ذهنمون میمونن یا فراموش میشن


    آروم که بودم! نمیدونستم اینقدر حرف واسه گفتن دارم :))

    تشکر ^_^
    پاسخ:
    بله..
    بعضی چیزا میمونن بعضی چیزا فراموش میشن....
    نظریه information هم درباره اطلاعات ذهن  آدما،  نظریه(فرضیه) جالبیه...:)


    خدا رو شکر..:)
    :)


    تمنا :-)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">