روزهـــ...ـا

...الهــــی.. گـاهـــی نگـاهــی

روزهـــ...ـا

...الهــــی.. گـاهـــی نگـاهــی

روزهـــ...ـا

همین یک لحظه را دریاب
که فردا قصه‌اش فرداست...

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

زندگی

شنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۱۱ ق.ظ

زندگـی یعنـی چـه ؟

 Noor

زندگی راز بزرگی است که در ما جاری ست

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

رود دنیا جاری ست

زندگی، آبتنی کردن در این رود است

 

زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند

شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت

زندگی، درک همین اکنون است

زندگی، شوق رسیدن به همان

فردایی است که نخواهد آمد

 

زندگی، یاد غریبی است که در سینه خاک .. به جا می ماند

زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ

زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود

زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر

زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ

زندگی، ترجمه روشن خاک است در آیینه عشق

زندگی، فهم نفهمیدن هاست ...

زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست

 

زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است

زندگی، شاید آن لبخندیست، که دریغش کردیم

زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت

زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست

لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست

من دلم میخواهد                           

                                             قدر این خاطره را دریابیم ...

سپهری

life

ب ن :

این بود زندگی ... - حسین پناهی

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۹۴/۱۲/۱۵
  • ۴۹۹ نمایش
  • روزمرگی

چاوشی

نظرات (۷)

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید

در ابعاد این عصر خاموش ...

سپهری

خیییییلی قشنگ بود 
یه سوال فنی این عکسا رو از کجا میارین خب '!!
پاسخ:
شعره یا عکسا؟ :)

از ی جای دور! ^_^
مشابه همینا تو نت هست.. جستجو باید کرد :-)
شب آرامی بود

می روم در ایوان ، تا بپرسم از خود ،

زندگی یعنی چه

مادرم سینی چایی در دست ،

گل لبخندی چید ،  هدیه اش داد به من

خواهرم ، تکه نانی آورد ،

آمد آنجا ، لب پاشویه نشست ،

به هوای خبر از ماهی ها

دست ها کاسه نمود ، چهره ای گرم در آن کاسه بریخت

و به لبخندی تزئینش کرد

هدیه اش داد ، به چشمان پذیرای دلم

پدرم دفتر شعری آورد ،

تکیه بر پشتی داد ، شعر زیبایی خواند ،

و مرا برد ، به آرامش زیبای یقین 

با خودم می گفتم :

زندگی ، راز بزرگی ست که در ما جاری ست

زندگی ، فاصله ی آمدن و رفتن ماست

رود دنیا ، جاری ست

زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن ، به همان عریانی ، که به هنگام ورود  آمده ایم

قصه آمدن و رفتن ما تکراری است

عده ای گریه کنان می آیند

عده ای ، گرم تلاطم هایش

عده ای بغض به لب ، قصد خروج

فرق ما ، مدت این آب تنی است

یا که شاید ، روش غوطه وری

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد ، هیچ

زندگی ، باور تبدیل زمان است در اندیشه عمر

زندگی ، جمع طپش های دل است

زندگی ، وزن نگاهی ست  که در خاطره ها می ماند

زندگی ، بازی نافرجامی است 

که تو انبوه کنی ، آنچه نمی باید برد

و فراموش شود ، آنچه که ره توشه ماست

شاید این حسرت بیهوده که در دل داری ،

شعله ی گرمی  امید تو را  خواهد کشت

زندگی ، درک همین اکنون است

زندگی ، شوق رسیدن به همان فردایی ست ، که نخواهد آمد

تو ، نه در دیروزی ، و نه در فردایی

ظرف امروز ، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز ، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با  امید است

زندگی ، بند لطیفی است که بر گردن روح افتاده ست

زندگی ، فرصت همراهی تن با روح است

روح از جنس خدا

و تن ، این مرکب دنیایی از جنس فنا

زندگی ، یاد غریبی ست که در حافظه ی خاک ، به جا می ماند

زندگی ، رخصت یک تجربه است

تا بدانند همه ،

تا تولد باقی ست

می توان گفت خدا امیدش

به رها گشتن انسان ، باقی است

پاسخ:
زندگی رخصت یک تجربه است...


ممنون از اینکه متن کامل این شعر رو گذاشتین :) [گل]
  • نویسنده عشق
  • زندگی بودن یک زیباییست :)
    زندگی عاشق شدن است :)))))))))))
    پاسخ:

    مدار زندگی بر چیست بر عشق

    رخ پایندگی در کیست در عشق...

    وحشی بافقی

    بی نهایت زیبا..

    ____________

    زندگی را سخت نگیر..
    رونق عمر،چند صباحی گذراست
    قصه ی بودن ما
    برگی از دفتر افسانه ای راز بقاست...
    دل اگر می شکند
    گل اگر می میرد
    و اگر باغ ب خود رنگ خزان می گیرد
    همه هشدار ب توست..
    جان من سخت نگیر..
    زندگی کوچ همین چلچله هاست
    ب همین زیبایی
    ب همین کوتاهی..

    پاسخ:
    ممنون :)

    صد گل به باد رفت و گلابی ندید کس

    صد تاک خشک گشت و شرابی ندید کس

    باتشنگی بساز که در ساغرسپهر

    غیر از دل گداخته ،آبی ندیدکس

    از گردش فلک ،شب کوتاه زندگی

    زان سان بسر رسید که خوابی ندید کس...

    صائب

     

    غربت و طراوت همزمان داره تو شعرهاش سپهری
    فوق العادست
    زندگی بی شک همین هاست
    کاش قدر وقتش ر بدانیم
    کاششششششششششششششششششش
    پاسخ:
    خیلی موافقم.. بستگی هم داره با چه مودی شعرش خونده بشه!:-)
    ;)

    کاش در زندگی از خاک مرا برمی داشت

    آن که بر تربت من سایه فکند آخر کار...

    صائب

    آفرین به سلیقه ی خوبت

    زندگی، شاید آن لبخندیست، که دریغش کردیم


    بیایم بیشتر لبخند بزنیم


    رود دنیا ، جاری ست

    زندگی ، آبتنی کردن در این رود است


    پاسخ:
    ممنــون :-)

    ما تهی دستان عاشق پیشه ایم

    سفره لبخند و نان، ما را بس است :)

    رحیم زریان

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">