روزهـــ...ـا

...الهــــی.. گـاهـــی نگـاهــی

روزهـــ...ـا

...الهــــی.. گـاهـــی نگـاهــی

روزهـــ...ـا

همین یک لحظه را دریاب
که فردا قصه‌اش فرداست...

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

شبهای روشن

چهارشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۵۴ ق.ظ

شب های روشن .. فیلمی برگرفته از کتابی به همین نام از "فئودور داستایوفسکی" فقید


این فیلم روایت داستان دختریه که یک سال بعد از آخرین دیدار با عاشقش، به همونجایی که برای آخرین بار همدیگرو دیده بودن، میاد.   چون تو آخرین دیدارشون با هم قرار میذارن که دقیقا یک سال بعد، همدیگرو همونجایی که از هم جدا شدن ملاقات کنن.. و اگه شب اول موفق نشدن، انتظار دیدار برای چهار شب ادامه داشته باشه.

همون شب اول دختر بر حسب یه اتفاق با استاد دانشگاهی آشنا میشه و این آشنایی تا شب چهارم که دختره عاشقش رو میبینه، ادامه پیدا میکنه..

 

فیلم با قصیده‌ای از "فرخی سیستانی" توسط استاد شروع میشه و با همون شعر تموم میشه.. البته با دو بیان متفاوت!

 دل من همی داد گفتی گوایی                که باشد مرا روزی از تو جدایی ...


در طول این فیلم به تاثیر عشق بر زندگی انسان پرداخته شده و نویسنده سعی میکنه که تفاوت و تقابل انسان عاشق و انسان فارق رو به نمایش بذاره.


کارگردان فیلم شبهای روشن نمیخواسته یه شاهکار بسازه، چون مطمئنا میدونسته که عموم مردم نسبت به فیلمش گارد میگیرن.. به این صورت که فیلم، سراسر ادا و اصول!:) و شعر و قدم زنی‌های دونفره‌ست و دیگر هیچ! که البته تا حدود زیادی هم حرفشون درسته!!

 اما به نظرم اگه بهترین نمونه نباشه، یکی از بهترین فیلمهای سینمای ایران در ژانر خودش هستش.

شبهای روشن


دیالوگ هایی از فیلم که به نظرم جالب بود ..


استاد : استاد درس ادبیات با بازی مهدی احمدی

دختر : دختری به اسم رؤیا که منتظر عاشقشه با بازی هانیه توسلی


استاد : همش حرف حرف حرف.. مسابقه حافظ و مولوی با گوته و شکسپیر.. حرفای خوب.. حرفای قشنگ به درد نخور!

 

یکی از دانشجوها : تو این شعر[شعر فرخی سیستانی] یه سوز و احساسی هست که اصلا تو صدای شما نبود

استاد : همین که تو شعر هست کافی نیست ؟!

دانشجو : ولی خوب خوندنش هم خیلی تأثیر داره.

استاد: تا شنوندش کی باشه !

 

استاد : من از مردم همین شهرم، همۀ آدمای این شهرم دوست دارم، چون تقریبا هیچکدومشونو نمیشناسم!

 

استاد : از آدمای بزرگ مجسمه ساختیم و دورش نرده کشیدیم. اگه کسی حرف این مجسمه ها رو باور کنه، باید بین خودش و مردم نرده بکشه. من این حرفا رو باور کردم. اصلا باور کردنی هست ؟ توانا بُود هر که دانا بُود.. واقعا ؟!

 

استاد : من با اینا غریبه ام. با مجسمۀ آدما.. با آدمای مجسمه

 

استاد : اینجا نمیشه به کسی نزدیک شد.. آدما از دور دوست داشتنی ترند...

 

استاد : شاید خیالاتی ام و میترسم که با پیدا کردن دوست مجبور بشم از خیالبافی دست بردارم.  اما اگه دو نفر به خاطر دوستی مجبور باشن تا آخر عمر به هم دروغ بگن ، بهتره تنهایی بشینن و به چیزهایی فکر کنن که دوست دارن!

 

استاد : اینجا ساختمونا بیشتر از آدما حرف می زنن.. یا لااقل من حرفاشونو راحت تر می فهمم

 

استاد : یکی از معدود چیزایی که حس خیالبافی منو ارضا میکنه کتابه! و جایی که کتاب باشه آدمی هم هست که چند دقیقه ای تحملش کنم و تحملم کنه.

 

استاد: روشنی زیادم چیز جالبی نیست.. آدمی همه چیزو میبینه و همه اونو میبینن. توی  تاریکی آدم میتونه خیال کنه که چیزی، جایی، کسی منتظرشه؛ اما توی روشنایی اصلا خبری نیست. معلومه که خبری نیست!

 

[سکانس ایست بازرسی شبانه] بسیجی : ببخشین شما چی درس میدین؟

استاد : ادبیات.

بسیجی : آقا من یه سوال دارم.. حوصله دارین جواب بدین ؟

استاد : بفرمائین..

بسیجی : به نظر شما منظور این شاعرا چی بوده که این همه شراب و جام و می و اینا ریختن تو شعراشون ؟ حالا نمیشد یه مثال دیگه ای بزنن که مردم به اشتباه نیفتن؟؟

استاد (درحالیکه بسیجیه داره تفتیش بدنیش میکنه)  : والا به نظرم دلیلش اینه که شبا مینشستن یه گوشه و شعر میگفتن. اگه شبا عوض فکر کردن، راه میفتادن تو کوچه ها و قدم میزدن، هوس این کلمات از سرشون میفتاد!!!

 

 

استاد : فکر میکنین (اونی که منتظرشید) بیاد ؟

دختر : گفته قرارمون بین 10 تا 11.. میدونین چرا ؟

استاد : نه..

دختر : میگفت دو تا آدم کنار هم مثل 11 میمونن.

استاد : یه آدم هم مثل 11 میمونه، به شرطی که فقط به پاهاش نگاه کنی.

 

دختر : این قاب چرا خالیه ؟

استاد : هنوز عکس مناسبش پیدا نشده !

دختر : پیدا میشه !

 

استاد : من از بچگی دو تا رفیق بیشتر نداشتم. اگه میخواستم بشنوم کتاب میخوندم؛ اگرم میخواستم حرف بزنم، مادرم بود.

دختر : دیگه نیست ؟

استاد : چرا بعضی وقتا میاد.. ولی دیگه حرفای منو نمیشنوه.. حرفیم نمیزنه که من بشنوم.

 

دختر : شما آدم موفقی هستین.. چیزای زیادی میدونین.

استاد : دونستن خوشبختی نمیاره.

دختر : راحتی که میاره! آدمی که میدونه خیالش راحته.

استاد : شاید همین دونستن عذابش بده.

دختر : مهم نیست.اگه دنیاش عوض بشه، به عذابش می ارزه

 

دختر : حرفای خوب رو همیشه آدمای خوب نمیزنن.. شما که خودتون بهترین حرفارو درس میدین، مطمئنین که همه این آدما عین حرفاشون بودن؟!

 

استاد : از حق نباید گذشت. احساساتی شدن کار سختیه

دختر : ولی به زحمتش می ارزه..

 

دختر : متفکرا تنبلن معمولا !

 

استاد (تو دلش) : اگه گفتن واقعیت خوشبختی و جوونی و امیدتو نابود میکنه.. پس همون بهتر که دروغ بشنوی...

 

دختر : باز خوبه آدم مطمئنه که یکی منتظرش هست.. وگرنه به چه عشقی این سربالایی رو میره بالا؟!

استاد : وقتی هم که مطمئنی کسی منتظرت نیست، راحت میری بالا!

دختر : پس به  نظر شما چرا من سخت میرم بالا ؟

استاد : برای اینکه مطمئن نیستی.. مرددی!

 

دختر : آدم وقتی منتظره، زمان چقدر بد میگذره..

استاد : اگه منتظر هم نباشه، زیاد خوش نمیگذره!

 

دختر : گدایی همه جورش بده.. گدایی عشق که از همش بدتره.... تو میگی من سبک شدم ؟؟

استاد : عشق آدم رو سبک میکنه.. اما سبک نمیکنه !

 

استاد : خوشحالم همونقدر خوشحال که یه آدم الکی خوش.. یه آدمی که خبر خوشی داره.. اما کسی رو نداره که بهش خبر بده...

 

استاد : دارم راز های قدیمیم رو برات فاش میکنم تا جا برای راز جدید باز تر بشه..

 

دختر : همه فکر میکنن اگه حس واقعیشونو نشون بدن همه چی به هم میریزه.. هیچکس حرف دلشو راحت نمیزنه.

استاد : فکر نمیکنی آدما برای مخفی کردن احساساتشون دلیل دارن؟

دختر : دلیلشون از هم دورشون میکنه.. چه دلیلی از عشق مهمتر... ؟؟

 

 استاد : با صد هزار مردم تنهایی .. بی صد هزار مردم تنهایی [رودکی]

 

 دختر : اینکه آدم خودشو بزنه به اون راه.. صنعت ادبیه؟

 استاد : نه.. صنعت ادبی نیست.. استعداد خدادادیه .. ! :)

 

استاد : من مردم این شهرو دوست دارم. چون یکیشونو میشناسم!

 

استاد : اگه دوست داشتن یه آدم غایب بتونه همچین اثری داشته باشه.. دوست داشتن کسی که همراه آدمه باید خیلی عمیق تر باشه...

 

دختر : آدما منظورشون چیز دیگه ایه .. ولی یه حرف دیگه میزنن.

 

 استاد : تنها نشسته ام و حواسم نیست که دنیا با من است...

 

 دیالوگ زیبای فیلم

 دختر : همه فکر میکنن اگه حس واقعیشونو نشون بدن همه چی به هم میریزه.. هیچکس حرف دلشو راحت  نمیزنه...

 استاد : فکر نمیکنی آدما برای مخفی کردن احساساتشون دلیل دارن؟

 دختر : دلیلشون از هم دورشون میکنه.. چه دلیلی از عشق مهمتر ؟؟


نویسنده : سعید عقیقی 

کارگردان : فرزاد مؤتمن

دنیا با من است

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۹۴/۰۹/۱۱
  • ۴۱۵۵ نمایش
  • روزمرگی

نظرات (۱۸)

  • اسی بولیده
  • منم فیلم و دیدم:)

    خیلی زیبا و رویایی و پراحساس بود...

    خوشم اومد:)

    پایانشم خوب بود!

    پاسخ:
    چه خوب :))

    موافقم ... :)

    اینکه پایانش مثل کتابش بود خوب نبود.. باید تغییر میکرد...!
  • اسی بولیده
  • البته چون من کتابش و نخوندم نتونستم آخرش و حدس بزنم!

    واسه همین تا لحظه آخر هم در اشتباه بودم:)

    پاسخ:
    حرفتون درست.. اما سوای از خود کتاب، آخرش میتونست بهترم باشه !
    البته سلیقه منه.. شایدم همین جوری قشنگ تر بود :)

    + پس خدا رو شکر که بالاخره یه فیلم ایرانی دیدین که آخر داستان از همون اول معلوم نبوده! :))
  • اسی بولیده
  • آره اتفاقا چون آخرش تابلو نبود خوشم اومد:))

    که البته الآن فهمیدم قصه ش خارجی بوده ;)

     

    دوس داشتین چطور تموم میشد؟؟

    پاسخ:
    هموون :))
    :))) یعنی حتی دریغ از یه فیلم ؟؟! :)

    زیاد بهش فکر نکردم... !
  • اسی بولیده
  • واقعا...

    رمانای ایرانی هم دست کمی از فیلمامون نداره..

    پاسخ:
    ... :)

    اینجا رو باهاتون موافق نیستم ! :)
    رمان خوب کم نداریم.. یا حداقلش اینه که رمان خوب هم داریم.. البته در زمینه های مختلف نه فقط عاشقانه..
  • اسی بولیده
  • پس من رمان کم خوندم

    یا لااقل اونایی که خوندم خوب نبودن!

    پاسخ:
    نه .. منظورم این نبود.. اتفاقا منم کم رمان میخونم..

    ولی بعضا شنیدم که مردم رمانای ایرانی رو تعریف و تمجید میکنن ! :)
  • اسی بولیده
  • البته سلیقه ها متفاوته

    مثلا کتابدار کتابخونه یه رمان بهم پیشنهاد کرد که خیلی قشنگه!!

    وقتی خوندم دیدم اونقدرام تعریفی نیست

    پاسخ:
    همینطوره ..

    خب واسه اینکه این مشکلات پیش نیاد.. از کسی که سلیقش به شما نزدیکه بخواین که بهتون کتاب معرفی کنه .. اینجوری کتاب رو که تموم کردین، اون دوستتون رو هم مورد عنایتِ لفظیِ احتمالی ;) قرار نمیدین :)))
  • اسی بولیده
  • :))))))

    خوشبختانه من اهل عنایات لفظی نیستم و اطرافیانم از این بابت ایمنن ;)

    پاسخ:
    :)))
    اونکه صد البته.. جسارت نکردم.. منظورم عنایات لفظی نجواگونه بود.. تو دل خودتون مثلا! :))
  • اسی بولیده
  • آهان از اون لحاظ :)))))

    بله حتما !!

    پاسخ:
    بله دیگه ! :)))
    :)
  • اسی بولیده
  • خوابتون نمیاد؟؟
    پاسخ:
    چرا اتفاقا .. منتظر بودم که شما ختم جلسه رو اعلام بفرمائین :))

    شبتون روشن :)
  • اسی بولیده
  • ختم جلسه:)

     

    شبهاتون روشن:)

    پاسخ:
    :))

    صبحتون بخیر ! :)
    ای که پیچید شبی در دل این کوچه صدایت
    یک جهان پنجره بیدار شد از بانگ رسایت...
    از فراسوی ازل تا ابد ای حلق بریده
    می‌رود دایره در دایره پژواک صدایت
    محمدرضا محمدی
  • اسی بولیده
  • خودتونم واسه خودتون کامنت میذارین؟؟!!
    پاسخ:
    بله :))
    اینجا یه جورایی مثل سررسیدم هست که واسه روزای مهمش کامنت میذارم ! :)
    به به میبینم که رسما دومین چراغ روشن کردین
    مرررسی بابت توجهتون
    . البته متشکرم بابت معرفی فیلم
    فکر میکنم حتما باید گیرش بیارم وببینم و مثل یلدا خانوم نمیخونم دیالوگ هارو تا ببینمش بعد
    کلا فکر میکنم فرزاد موتمن از اون کارگردان های محجور ماندست
    خیلی دوسش دارم حتی بیشتر از کیمیایی
    ساخته هاش همیشه خاص بودن و هجو نبودن
    خیلی دوس داشتنیه این کارگردان
    بدون شک پایانی خوش نداره این فیلم
    اما حرفی از یک عشقی زیبا میزنه
    باید ببینمش و بعدا بیشتر راجبش حرف بزنیم
    مرسی مرسی

    پاسخ:
    بلهه دیگه :]

    خواهش میکنم
    هر جور که صلاح میدونید :)

    چه جالب :) به خاطر کدوم فیلمش ؟؟

    بله.. همینطوره :)

    دوباره خواهش میکنم :)
    راستش من فیلم خداافظ طولانی اخرین کارش تو ذهنمه
    ولی خب در کل خود شخصیتش گفتم
    خیلی خاص میسازه کارهاش
    واسه همین که شاید به حقش نرسیده

    لطف دارید
    پاسخ:
    متاسفانه من شناخت زیادی از خودشون ندارم ..
    بله.. کاراش خاصه :)


    خواهش  :*
    وقتی حواست نیست زیباترینی 
    وقتی حواست هست فقط زیبایی 
    حالا حواست هست؟
    پاسخ:
    این مونولوگ رو ننوشتم؟ :)

    حالا حواس شما هست؟؟ :)


    + خوش اومدین..:-)
    رویا: امیر می گه دو تا آدم کنار هم مثل عدد 11 می مونه به خاطر همین قرارمون ساعت 11 شبه.
    - استاد: یک آدمم مثل عدد 11 می مونه فقط کافیه به پاهاش نگاه کنی.
    پاسخ:
    مچکر بابت تکمیلش!
    ممنون از حضورتون.. :)

    + وبلاگ ندارین؟
    خوندم پست رو
    دقیقا یکی از بهترین فیلما تو ژانر خودشه با بازی عالی مهدی احمدی
    پاسخ:
    هانیه توسلی هم خوب بازی کرده..
    اولین فیلم سینمائیش بوده فکر کنم..:)

    نه اولین فیلم سینماییش نبود...

    اولیش شام آخر بود...سومین یا چهارمین فیلمش بود

    پاسخ:
    راست میگین.. شام آخر ۸۱ بوده.. ممنون بابت تذکر:)

    +خوش اومدین..:-)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">